علم زمان ما صفت ریاضی دارد
دکتر رضا داوری ـ رئیس فرهنگستان علوم و عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا
۱۳۹۸/۰۵/۰۸
دکتر رضا داوری ـ رئیس فرهنگستان علوم و عضو هیئت امنای بنیاد بوعلیسینا
معنی ریاضی بودن علم جدید صرفا این نیست
که علوم به ریاضیات نیاز دارند و در محاسبات خود باید از ریاضیات بهره بگیرند. علم
جدید از آن جهت ریاضی است که جهان و نگاه ما به آن ریاضی شده است. ما جهان را با
نظر ریاضی نگاه میکنیم. گالیله و دکارت جهان را جهان ریاضی یافتند و گالیله حتی
گفت: «خداوند مهندس است و جهان را با قلم ریاضی آفریده است.» جهانی که ریاضی
است، فیزیک و شیمی و بیولوژی و اقتصاد و دیگر علمهایش هم باید ریاضی باشد. علم قدیم ریاضی نبود و ریاضیات علمی میان
الهیات و طبیعیات تلقی میشد. در دوره جدید با طرح ریاضی است که علم تکنولوژیک و
تکنولوژی جدید پدید میآید و جهان مسخر میشود و مگر تکنولوژی کنونی صورتی از تحقق
طرحهای ریاضی نیست اصلا کوشش برای یکی کردن منطق و ریاضی اثبات این قضیه بود که ریاضیات،
علمی در کنار علوم دیگر و مثلا بالاتر از آنها نیست، بلکه صورت همه علوم است.
به نظر بعضی از صاحبنظران در طبقهبندی علوم، فیزیک از آن
جهت بالاتر از همه قرار میگیرد که هم از حیث تاریخی بر علوم دیگر تقدم دارد و هم
از کلیت بیشتری برخوردار است. علوم دیگر که دیرتر پدید آمدهاند (شیمی در قرن هجدهم،
زیستشناسی و اقتصاد و جامعهشناسی در قرن نوزدهم)، پدید آمدنشان در نسبت با علم
قبلی و برخوردار از پشتوانه نظری و پشتیبانی آن بوده است. به این جهت علوم با هم پیوستگی
و تناسب دارند؛ اما نسبت همه علوم با ریاضیات مستقیم و بیواسطه است. علوم انسانی
و اجتماعی نیز از آن جهت که از روش علم پیروی میکنند، با علوم به اصطلاح دقیقه در
نسبت و پیوستگیاند، اما با آن علوم وجه امتیاز و افتراق هم دارند. جهان تکنیک نیز
کم و بیش هماهنگ با تحولات علم فیزیک و با نظارت علوم انسانی و اجتماعی سیر کرده
است. پس همه علوم در جهان کنونی به نحوی کم و بیش متناسب با یکدیگر و بر وفق اصولی
خاص بسط و گسترش یافتهاند و چنین نیست که بتوان از علمی صرفنظر کرد و مثلا علومی
را که کاربردیتر است ترجیح داد و به آنها بیشتر اعتنا کرد. علوم پایه متناسب با یکدیگر
و با تکنولوژی و توسعه جامع پیش میروند و اگر چنین نشود، تعادل نسبی جهان بر هم میخورد.
اهمیت توجه به علوم پایه
در کشور ما متأسفانه به علوم پایه چنانکه باید اعتنا نمیشود.
البته این بیاعتنایی اختصاص به ما ندارد، بلکه یک امر شایع و شبهطبیعی در جهان
در حال توسعه شده است. در جهان توسعهنیافته از ابتدای آشنایی با علوم جدید، این
توهم غلبه داشته است که باید بیشتر به علوم کاربردی توجه کنند و با اینکه نتیجه
نگرفتهاند، در فکر و سودای خود تجدیدنظر نکردهاند. البته وقتی کشوری طالب توسعه
صنعتی و تکنولوژیک است، به مهندس نیاز دارد. پزشک هم همه جا و همیشه مرجع نیاز
مردم و مورد احترام آنها بوده است. پس اعتنا به پزشکی و مهندسی امری کاملا موجه
است. منتهی اصل این است که علوم در تناسب با هم رشد کنند و در صورتی پیشرفتشان
ممکن و مؤثر و مفید خواهد بود که هماهنگ با یکدیگر پیش بروند.
پزشکی و مهندسی و علوم پایه و دیگر علوم نمیتوانند از هم
جدا باشند. علم نظام دارد و هر علمی در نظام باید در جای خاص خود قرار گیرد. مخصوصا
در شرایط کنونی علم باید جایگاه و وظیفهای در برنامه جامع توسعه و پیشرفت داشته
باشد و کارکردش در نسبت با علوم دیگر معین باشد و البته طرح و تدوین برنامه، بیمدد
علوم انسانی و اجتماعی صورت نمیگیرد. به این جهت در جهان در حال توسعه اگر علوم
انسانی و اجتماعی صورت نمیگیرد، به این جهت در جهان در حال توسعه اگر علوم انسانی
و اجتماعی قوّت نداشته باشند، بهرهبرداری از دیگر علوم میسر نمیشود. به عبارت صریحتر
اگر همه علمهای دقیق و مهندسیها در یک کشور توسعهنیافته گرد آید، اما علمی و
برنامهای نباشد که بگوید چگونه و کجا چه بهرهای از آن همه دانش و مهارت میتوان
برد، آن علوم صرفا میتوانند زینت و مایه مفاخرت باشند.
وضع برنامههای درسی
بعضی از استادان و معلمان گلهدارند که به دروس علوم پایه
و بخصوص به ریاضیات در مدارس و دبیرستانها و حتی در دانشگاه چنانکه باید اعتنا نمیشود
و دانش آموزان و دانشجویان به این درسها علاقهای که باید داشته باشند،ندارند.
شاید این گله از جهاتی موجه باشد زیرا بیاعتنایی به علوم پایه بخصوص به ریاضیات
نشانه خوبی نیست ولی در مورد وضع مدارس و علاقه دانشآموزان به درسهای مدرسه باید
توجه کرد که:
1ـ وقتی عدد دانش آموزان افزایش مییابد تعداد علاقمندان به
درس ضرورتا به نسبت افزایش تعداد دانش آموزان افزایش نمییابد. در نظام تعلیمات
عمومی و اجباری و به طور کلی در شرایطی که تعداد دانش آموزان افزایش مییابد نباید
علائق دانش آموزان مدارس کنونی را با دانش آموزان چهلسال پیش قیاس کرد و توقع
داشت که با افزایش تعداد دانش آموزان نسبت علاقهمندان به درسها ثابت باشد.
2ـ پیدایش نوعی احساس بیهودگی و نومیدی از آینده یک امر
جهانی است که گاهی در جاهایی روشن نبودن آینده شغلی هم بر آن مزید میشود، وقتی
چشماندازی نیست که دانش آموزان و دانشجویان جایگاه علوم را در آن بیابند شوق و
ذوق هم پیدا نمیکنند یا اگر اندک شوق و ذوق و رغبتی دارند چه بسا که با انبوه درسهای
گوناگون از میان برود.
3ـ پیروی دانسته و ندانسته برنامههای درسی از نظام کنکور
دانشگاهها موجب میشود که دانشآموزان درس و مطالعه خود را با تستهای کنکور میزان
کنند. در این وضع فکر اینکه
چه باید آموخت و برای مدرسه و دبیرستان چه درسها لازم است و با چه روشی باید
آموخته شوند، منتفی میشود.
در این شرایط بعضی از مدیران آموزش و پرورش و استادان و
معلمان فکر میکنند که اگر ساعات درس افزایش باید مقداری از این نقص تدارک میشود.
کم و زیاد کردن ساعات درسها در برنامههای تقلیدی اگر اثری داشته باشد بیعلاقهتر
کردن دانشآموزان است وانگهی در این آشوب برنامههای درسی اگرهر گروهی طالب افزایش
ساعات درس خاص باشد، روز را باید طولانیتر کرد یا درس و تدریس را در شب ادامه
داد. اتفاقا در دهههای اخیر گنجاندن درسهای تازه در برنامههای آموزش و افزایش
ساعات بعضی درسها را آزمودهایم مثلا در زمانی تعداد ساعات درس زبان فارسی در
برنامه عمومی دانشگاهها بیشتر شد اما نمیدانیم آیا دانشجویان بالاخره به اندازه
کافی فارسی یاد گرفتند یا یاد نگرفتند. ما اگر اهل تجربهایم، از تجربههای صورت
گرفته چشم نپوشیم. پنجاه شصت سال پیش کودکانی که مدرسه ابتدایی را تمام میکردند
معمولا خواندن و نوشتن را یاد میگرفتند. آنها شش سال درس خوانده بودند. پس شش سال
هر سال دو سه ساعت فارسی خواندن برای یاد گرفتن کافی است و ضرورت ندارد که ساعات درسی
را افزایش دهند. به نظر من آموزش و پرورش را از این نگاه صنفی و جنگ اصناف
دانشمندان دور باید داشت زیرا برای درس خواندن و علم آموختن رغبت باید افزایش یابد
و نه ساعات درس و حجم کتاب درسی و اگر رغبت نباشد هرچه بیاموزند چنانکه باید
مرکوز ذهن نمیشود. وانگهی فرزندان ما در مدرسه گرفتار تراکم درسهای گوناگون با
کتابهای احیانا نامناسبند. برای اینکه دانشآموزان با رغبت درس بخوانند باید قدری
در انتخاب آزاد باشند. دانشآموزی که در روز
ناگزیر باید چهار یا پنج درس که با هم نسبتی هم ندارند بیاموزد اگر آشفته و خسته و
سرگردان شود بر او حرجی نیست. این گمان و تلقی کم و بیش شایع، که هرچه بیشتر بیاموزیم
نتیجه بهتر میگیریم، گمان خوبی نیست و در بهترین صورت میتوان آن را ناشی از نگاه
مکانیکی به روح و روان و وجود آدمی و جامعه انسانی دانست و گمان نمیکنم هیچ یک از
استادان تعلیم و تربیت به هر حوزه فکری که تعلق داشته باشند، این رویه را سفارش کنند.
یک بار قرار شد تغییر بنیادی در نظام
آموزش و پرورش به وجود آید که راه به جایی نبرد. اکنون هم برنامه یا بهتر بگویم
انبوه درسهای مدرسه نمیتواند تغییر کند؛ زیرا ما معتقد به «اندازه» و راضی به آن
نیستیم، بلکه «بیش از اندازه» را دوست میداریم و
نمیدانیم که در مواردی بیش از اندازه خواستن، افراط است. معهذا باید گفت که اگر
میخواهیم بچهها بهتر درس بخوانند، یک شرط آن و شرط مهم آن این است که از بمباران
ذهن آنها با درسها و کتابهایی که احیانا بد نوشته شده است، خودداری کنیم. اگر هر
سال دانشآموزان ما در مدرسه چهار یا پنج درس بخوانند، هم رغبتشان به درس بیشتر میشود
و هم آنچه آموختهاند، در ذهن و حافظهشان میماند و فرصت پیدا میکنند که اندکی
هم با آزادی و اختیار کتاب بخوانند.
کاش میتوانستیم برای آزمایش، مدرسهای تأسیس کنیم که به
جای آنکه دانشآموزانش در هر روز هفته، پنج درس داشته باشند، در هر سال بیش از پنج
درس نمیآموختند و فرصت مییافتند در مطالب درسها فکر کنند و هر کتابی را که خود و
معلمانشان میپسندند و مناسب میدانند و سفارش میکنند، بخوانند (اگر این آزمایش
برای ما دشوار است نگاهی به برنامه درسی مدارس جهان پیشرفته در علم بیندازیم و ببینیم
که برنامه درسی آنها چگونه است). البته مدرسه خوب علاوه بر برنامه خوب، باید معلم
خوب، کتاب خوب، فضای مادی و اخلاقی مناسب هم داشته باشد. اجرای این آزمایش و فراهم
کردن شرایط تعلیم و تربیت مناسب نه فقط آسان نیست، بلکه فضای بیرون مدرسه هم در
شرایط کنونی آن را تاب نمیآورد. به هر حال افزایش تعداد ساعات درس ریاضی و فیزیک
و شیمی و... وضع آموزش و فراگیری را بهتر نمیکند و حتی شاید اثر منفی در وضع تحصیل
دانشآموزان بگذارد. دانشآموزان در شرایط تراکم درسها یا از درس خواندن منصرف میشوند
یا باید از بامداد تا اواخر شب به درس و مدرسه و تکلیفهای مدرسه مشغول باشند و در
نتیجه برای هیچ کار دیگر فرصت نداشته باشند.
امیدوارم در کار آموزش و پرورش کشور بیشتر مطالعه و تأمل
کنیم. این مطالعه در جهانی که شتابزده است و برای توسعه و پیشرفت وقت چندان ندارد،
آسان نیست. مطالعه و تأمل وقت و صبر میخواهد و اگر وقت و صبر نباشد، کی و چگونه میتوان
تأمل کرد. در وضع شتابزدگی حتی نمیتوان دریافت که نتیجه شتاب کردن و بیصبری هیچ یا
گشتن به گرد خویش است. ممکن است بگویند که این سخن بدبینانه است؛ زیرا بسیاری از
دانشآموزان از عهده یاد گرفتن کتابهای متنوع و فراوان درسی برمیآیند و چه بسا
در دانشگاه هم دانشجویان درسهای بیشتری در قیاس با دانشگاههای کشور دیگر بخوانند
و از امثال و اقران خود در بین کشورها برتر و باسوادتر باشند. اتفاقا این حرف درست
است و فارغالتحصیلهای ما که برای ادامه تحصیل به کشورهای دیگر میروند، غالبا اطلاعات
بیشتری در قیاس با داوطلبان محلی دارند، اما وقتی پای عمل و پژوهش به میان میآید،
معلوم میشود که این اطلاعات و معلومات بیشتر چندان کارساز نیست. در مدرسه علاوه
بر اطلاعات و معلومات لازم، که بهاندازه و بهجا باید آموخته شود، رعایت نظم و
قانون را نیز باید آموخت و در تمام دوران تحصیل مخصوصا توجه و تذکر باید داد که در
جهان امروز مسائل مدام نو میشوند و باید مسائل را شناخت و آنها را درست مطرح کرد
تا بتوان از عهده حلشان برآمد. مدرسه نظم دارد، اما جای تحکم نیست، بلکه کانون جمع
نظم در عمل و آزادی در فکر است. هرچند بنا کردن و ساختن چنین کانونی در شرایط کنونی
امری دور از دسترس به نظر میآید، اما به هر حال باید به فکر اصلاح مدرسه و آموزش
و پرورش باشیم.
نکته آخر اینکه توجه به علوم پایه موقوف به این است که ما
نگاهمان را نسبت به علم تغییر دهیم. وقتی علم را صرف وسیله میدانیم، علوم ریاضی و
بیولوژی و فیزیک نمیتوانند مقدم بر رشتههای علمی ـ کاربردی باشند. علم وسیله نیست،
بلکه راهگشا و مددکار است. آن را برای تفنن یا صرفا به ملاحظه شرف ذاتیاش هم نمیآموزند،
بلکه برای پیشرفت و توسعه علمی ـ تکنیکی و اقتصادی ـ اجتماعی باید به آن رو کرد و
در جهانش اقامت گزید.
منبع: روزنامه اطلاعات؛ سهشنبه ۸ مردادماه ۱۳۹۸
۱۷۷۱