مقالات

عطر بخارای شریف/ شریف جان مخدوم(صدرضیا) سرگذشت زبان فارسی در فرارودان

سیدمسعود رضوی  ۱۳۹۸/۰۹/۲۷
عطر بخارای شریف/ شریف جان مخدوم(صدرضیا) سرگذشت زبان فارسی در فرارودان
سیدمسعود رضوی

همه ما باید به یاد داشته باشیم و این نکته را به فرزندان خود بیاموزیم که «ایران» یک مفهوم اقلیمی محدود نیست و برای درک این معنا، نمی‌توان حدود و مرزهای ترسیم شده در نقشه‌های جغرافیایی و سیاسی را ملاک قرار داد. این مسأله، فراتر از شعارها و علقه‌های ناسیونالیستی به وطن یا گرایشات شووینیستی به آب و خاک و فرهنگ است. این یک حقیقت تاریخی و فرهنگی است که درک صحیح و فراگیر آن، بسیاری از بدفهمی‌ها و کژفهمی‌ها در عرصه تاریخ و زبان و فرهنگ و دین و سیاست را اصلاح خواهد کرد. بر این اساس، اثرگیری و اثرگذاری ایران بر اقلیم‌ها و جوامع پیرامون مرزهای خود، بخشی از رخدادهای مداومِ این قطعه از جهان بوده و کیفیاتی از تحولات مهم تاریخ خاورمیانه و آسیا و بلکه جهان، در سایه آن به وجود آمده و استمرار یافته است. برای مثال اثرگذاری وسیع ایرانیان بر شبه قاره و شرق آسیا، وضع خاص سیاسی و ماهیت فرهنگی و تمدنی این سرزمین ها و مردم آن را دستخوش تحولات بسیار کرده و گاه سرشت و سرنوشت برخی از این جوامع را به کلّی دگرگون ساخته است. همین گونه، می‌توان ردّ پای فکر و هنر و اقتدار ایرانیان را در غرب و شمال غربی و بالاخره صفحات وسیع شمالی ـ از فرارود تا پیرامون خزر ـ مشاهده کرد.


بدبختانه، ضعف فرهنگ و فقر حافظه تاریخی که موجب افول دانش و سستی تفکّر و پریشانی اجتماعی و اخلاقی در اغلب ممالک آسیایی و اسلامی بوده است، در این زمینه صدمه‌های بسیار به ما وارد آورده و موجب گسستگی و از میان رفتن پیوندهای ژرف و دیرپای ما با خویشاوندان فرهنگی و جغرافیایی‌مان شده است. مثلاً فرهنگ‌ها و جوامع شبه‌قاره‌ای، که امروزه شامل و مشمول کشورهای فقیر و پرجمعیت از جمله هند و سریلانکا و بنگلادش و پاکستان و بخش‌های گسترده‌ای از شرق و جنوب افغانستان و غرب اندونزی و ... است، از نزدیک‌ترین اقوام فرهنگی و اعتقادی و اقتصادی ما هستند و تاریخ مشترک و مفصّل همزیستی ملّت‌ها در این خطّه از آسیا، از شیواترین داستان‌های تاریخ بشر است. وقتی مسافری روشن‌اندیش و نکته سنج و جستجوگر ـ و نه تاجری کوته‌بین و عاری از معرفت و هنر ـ پای به این سرزمین‌ها بگذارد، بر کتیبه‌ها و مقابر و تذهیب‌ها و دیگر جلوه‌های هنر شبه‌قاره، اثر نظم و فرهنگ و ذوق ایران را به وضوح می‌بیند. نه فقط زیارتگاه‌های بزرگان و قدیسین و عرفا و شاعران، که نام خیابان‌ها و محلّه‌ها و شهرها نیز خاطره ایران ادوار کهن و میانه را به ما گوشزد می‌کند. کتابخانه‌های هند و پاکستان را که بگردی، از حجم تذکره‌های شاعران و ادیبان و مورخان و معماران و نقاشان و خوشنویسان و صوفیان و دانشوران و حتی بازرگانان و سرداران و پهلوانان ایرانی، دچار حیرت می‌شوی، پس چه شد که این پیوندهای مستحکم و عمیق، که در طول قرون، بر غنای حیات مادی و فرهنگی مردمان این منطقه‌ها می‌افزوده، این چنین گسیخته و مهجور شده‌ است و گویی در انزوایی برآمده از جهل و کینه مستور گشته است. نمونه‌ای از این امر، خلاف و اختلاف کین‌ورزانه هند و پاکستان، یا پاکستان و افغانستان، یا آذربایجان و ارمنستان، یا تاجیکستان و ازبکستان و امثال اینهاست. نقار و خصومتی که صدها سال ادامه یافته و هنوز گویی آتشی تازه از نفرت‌ها و نکبت‌هاست.


باری، فرهنگ مشترک و عمیق، اگر بر زمینه‌ای متسامح و فارغ از تعصبات دنبال گردد و به نسل‌های جوان‌تر آموزش داده شود، مرهمی بر این جراحت‌ها و امکانی برای تفاهم، در برابر امواج تخاصم است. برای مثال، هنگامی که خشونت‌های کور و تعصّب‌آلود مذهبی و سیاسی در میان مسلمانان و هندوها، موجب تجزیه این کشور کهنسال و پهناور شد، کشورهایی کوچک، امّا پرجمعیت در حاشیه هند پدید آمدند. بزرگ ترین آنها، پاکستان بود که با جمعیتی بیش از ایران، امّا بدون هرگونه ذخایر و درآمد و امکان اقتصادی، پای به عرصه استقلال گذاشت. رهبران سیاسی و فرهنگی این کشور، همراه با بسیاری از امرای لشکری و بزرگان قبایل، دولتی تازه تشکیل دادند و زبان بی‌پشتوانه اردو را رسمیت بخشیدند. رابطه این جمعیت‌های بزرگ و فقیر با فرهنگ‌های دیرپای ایران و هند، این گونه کاهش یافت و بلکه قطع شد. یک ملّت با تاریخی بسیار کهن و غنی که می‌توانست پشتوانه نظم و فرهنگ و تفکر بزرگی باشد، تبدیل به قبایلی تازه به هم پیوسته با عمری کمتر از عمر یک انسان معمولی شد.


بگذریم، تاجیکستان اما برای ما ماجرای متفاوتی دارد. سرگذشت فرهنگ و زبان مردم تاجیکستان، همچون داستان حیات سیاسی و اجتماعی‌شان، بسیار اندوه‌زده و دردناک بوده است. همواره در معرض توفان‌های صعب و یورش‌های بی‌منطق فرهنگ‌های ضعیف‌تر و خشن‌تری بوده است که نمی‌توانستند بدویت خود را در رقابت با این زبان و فرهنگ کهنسال و غنی پنهان سازند و برتری خود را با زور و شمشیر و شکنجه و عداوت جستجو می‌کردند. زبان و فرهنگ تاجیکی، مانند زبان فارسی کنونی، همان سیری را از نظر تاریخی داشته که دیگر شاخه‌های زبان ایرانی نو در منطقه وسیع شمال شرقی ایران، یعنی خراسان، مرکز و شمال افغانستان و بخش‌هایی از آسیای مرکزی، از همان دوران آغازین حمله اعراب به این نواحی پیموده‌اند. خط آن هم با همان الفبای عربی و افزونه‌های فارسی بدان، به بقای خود ادامه داده است و فقط در قرن بیستم میلادی، به دلایل سیاسی، کوشیده شد الفبای سیریلیک جایگزین آن شود.


در طول یک هزار و چند صد سال، تفاوت چشمگیری میان زبان فارسی رایج در ایران و فارسی تاجیکی مرسوم در شمال شرقی ایران دیده نمی‌شد. قدری تفاوت لهجه وجود داشت، اما زبان رسمی و ادبی در این سرزمین‌ها فارسی بود و افزون بر آن، فارسی به مثابه زبان تجاری و زبان دیپلماسی هم به کار می‌رفت. اما باید اذعان داشت که مانند ایران، به فرهنگ و سنت‌های شفاهی در بین مردم توجه نمی‌شد و آنها به ندرت ثبت می‌شده‌اند. با وجود این، در روند تاریخ، زبان تاجیکی که شاخه‌ای از زبان‌های ایرانی است، از ابتدای شکل‌گیری تاکنون به حیات خود ادامه داده و آثار آن در زبان‌های همسایه و خویشاوند انعکاس وسیع داشته است. این تداوم و تجلی در آثار بسیاری از نویسندگان، مورخان و شاعرانی که موطن خود را شرق ایران می‌دانند و به ویژه مکتب خراسانی را حفظ کرده‌اند، تا روی کار آمدن صفویان، به خوبی به چشم می‌خورد. وجود مشاهیری مانند رودکی، دقیقی، فردوسی، ابن‌سینا، عنصری و غیره نمایانگر آن است که سرزمین‌های شرقی و شمال‌شرقی ایران، پیشگامان و حافظان فرهنگ و زبان ملی ایران بوده‌اند.


رویدادهای تاریخی عصر صفوی و جدایی جامعه مذهبی اهل تشیع در داخل ایران، از اهل تسنن سرزمین شیبانیان در خارج از مرزهای ایران عصر صفوی، تأثیر زیادی در محافل فرهنگی خراسان بزرگ به جای گذاشت و بدین ترتیب ارتباط فرهنگ و زبان‌های ایرانی موجود خانات بخارا، بزرگ ترین نقش را در تداوم این فرهنگ حفظ کرده است.[۱]


با وجود رنج‌ها و نابسامانی‌های فراوان، دانشوران تاجیک در برابر حوادث ایستادگی کرده و فرهنگ و ادب و زبان دری را پاس داشته‌اند. گروهی از این فرهنگ‌ مردان، در بحبوحه سال‌های آغازین سده بیستم که توفانی‌ترین و بی‌ثبات‌ترین ادوار تاریخ ماوراءالنهر یا به بیان فارسی فرارود بوده است، نقشی اساسی در این زمینه داشته‌اند.[۲]


در این دوران، انقلاب اکتبر ۱۹۱۷م در سرزمین‌هایی که بعداً به اتحاد جماهیر شوروی کمونیستی موسوم شد، رخ داد. بعدها محققان متأثر از حزب کمونیست و سیاست‌های فرهنگی آن، کوشش کردند که فرهنگ تاجیکان را به دو دوره پیش و پس از انقلاب ۱۹۱۷م تقسیم کنند و جنبش اکتبر در آن سال را ملاک تحولات قرار دهند. البته از یک جهت این تقسیم‌بندی درست بود، اما به لحاظ ماهیت و اعتبار ذاتی، می‌باید کار و فعالیت دانشوران و ادیبان تاجیکی را گامی برای حفظ یکپارچگی هویتی و استمرار آن در طول تاریخی طولانی قلمداد کرد. آنان جلوی گسست و زوال فرهنگ نیاکان خویش را گرفتند و زبان و ادب خویش را جان تازه‌ای بخشیدند. احمد دانش، صدرضیاء، شریفجان مخدوم، عبدالرئوف فطرت، صدرالدین عینی، ساتم‌الغ‌زاده، تورسون‌زاده، میرشکر، لاهوتی، رحیم‌زاده، دهاتی، اسیری، صدیق حیرت، عبدالقادر سودا، عبدالقادر خواجه سودا و ... بسیاری دیگر در این مسیر گام‌های بزرگی برداشتند. اما بی‌شک مجاهدت و فعالیت‌ برخی از این دانشوران برجسته، چشمگیرتر و تأثیر آن وسیع‌تر بوده است. شریفجان مخدوم معروف به صدر ضیاء، یکی از بزرگ‌ترین پیشگامان تجدد و تجدید حیات زبان فارسی و حفظ فرهنگ دیرپا و سترگ نیاکان بوده است. سرگذشت او بیان رنج و شرح کوشش گرانباری است که مردان بزرگ این نواحی و مناطق بر دوش داشته‌اند.


استاد محمدجان شکوری، فرزند دانشور صدرضیاء نوشته است: «از زندگی و روزگار پدرم شریفجان مخدوم صدرضیاء تنها دو یا سه سال پایان عمر او را یاد دارم که آن هم سال‌های ۱۹۳۰ـ۱۹۲۹ و ۱۹۳۲ـ۱۹۳۱م است و بیشتر همین را می‌دانم که قلم و کاغذ هیچ‌گاه از دست نمی‌گذاشت و دائماً در حال نوشتن بود، پگاهی که از خواب بی‌می‌خاستم او را در سر تحریر می‌دیدم؛ بیرون رفته برمی‌گشتم باز می‌دیدم که نوشتن دارد. او فقط برای نماز خواندن از جای بر می‌خاست و بعد باز به نوشتن می‌پرداخت.»[۳]


این چهره فرهنگی، بی‌گمان با همین زیبایی و طراوت و مظلومیت، حضوری قاطع در تاریخ وطن و فرهنگ خود داشته است. محمد شریف جان مخدوم صدر، متخلص به ضیاء و معروف به صدرضیاء متولد ۱۲۸۳ قمری برابر با ۱۸۶۷ میلادی در بخارا و متوفای ۱۳۵۰ قمری برابر با ۱۹۳۲ میلادی در همان شهر تاریخی و پرخاطره است. صدرضیاء، شاعر و دانشور و مورخ و تذکره‌نویس برجسته تاجیک، فرزند داملا عبدالشکور (۱۳۰۶ـ۱۲۳۱ق) بود. پدرش، متخلص به آیت، از مدرسان برجسته و خوشنام دوران خود و قاضی کلان (قاضی‌القضاه) بخارا بود. صدرضیاء دانش‌های ابتدایی را نزد پدرش آموخت و مدتی هم نزد عیسی محذوم از شاعران و خوش‌نویسان آن روزگار کسب علم کرد. وی پس از چندین سال در ولایت‌های امارت بخارا، قاضی شریعت بود. در سال ۱۳۳۶ق به سمت قاضی کلانی منصوب، اما پس از پنج ماه به علّت التهابات و فشارهایی که علیه او پرداخته شده بود، برکنار شد.


صدرضیاء از نامدارترین پایه‌گذاران محفل‌های ادبی روشنفکران بخارا بود. وی به پیروی از احمد دانش (۱۲۴۳ ـ ۱۳۱۵ق) در جریان معارف‌پروری که به نام »جنبش جدیدان» مشهور بود، قرار گرفت و با برخی از روشنفکران روزگار خود مکتب اصول جدید را بنیاد نهاد و برای برپا کردن انقلاب علمی به انتشار کتاب و روزنامه اهتمام ورزید. در سال ۱۳۳۶ق، برخی از جدیدان به دست حاکمان کشته شدند و صدرضیاء نیز در همین سال دستگیر و به اعدام محکوم شد، اما به عللی این حکم اجرا نشد. صحاب‌الدین صدیق در شرح این روزگار می‌نویسد: «پس از انقلاب فوریه روسیه و بعد از اعلام فرمان اصلاحات امیر، هفتم آوریل ۱۹۱۷ در بخارا آشوب مخالفین بلند شد و به سر پیشتازان زمان و منوّر فکرانی چون صدرضیاء فاجعه‌ها آمد. امیر برای فیصل دادن شورش ملایان، اشخاصی چون میرزا نصرالله وزیر، عبدالصمد خواجه رئیس و صدرضیاء را متصدی نموده، خود هیچ‌گونه چاره‌ای ندید. این رفتار امیر به ملایان آشوبگر روح بخشید و عبدالصمد خواجه رئیس را لت و کوب کردند و با خواهش آنها امیر میرزا نصرالله وزیر را از منصب راند و در کرمینه زندانی کرد و در همان جا به قتل رساند. با تبلیغِ برهان‌الدین، قاضی کلان سابق صدرضیاء را نیز مجروح کردند.


صدرضیاء پس از معزولی در بخارا استقامت می‌کرد. تمام وحشانیت را که امیر و نوکران وی در حقّ ترقی‌خواهان و جدیدان روا می‌دیدند، می‌شنید و با چشمِ سر می‌دید...»[۴]


«آدمان امیر بخارا هنگامی که صدرضیا را به حبس می‌گرفتند مال و ملکش را مصادره کردند، دست‌خط پاره‌ای از نوشته‌های او، از جمله روزنامه و تذکار اشعار، را در پیش چشم او سوزاندند.» در ۱۳۳۸ق (برابر با ۱۹۲۰م) به هنگام درگیری انقلاب بخارا نیز برخی از تألیفات او نابود شد. معهذا با پیروزی انقلاب در بخارا (سپتامبر ۱۹۲۰م)، «چنان که ایشان می‌نویسد: حکومت شورایی نسبت به او شفقت ورزیده جانش را از سوءقصد گماشتگان امیر ایمن نمود. صدرضیا به خدمت حکومت شورایی بخارا پرداخته، اول در وظیفه نظارت اوقاف و ممیز علما و سپس در کمیته اجرایی شهر بخارا کار کرده است.»[۵]


صدرضیاء تا ۱۳۴۱ق (۱۹۲۴م) در کتابخانه ابن‌سینا اداره وقف و محکمه شرعیه سرگرم کار بود. در ۱۹۲۲ چندگاهی زندانی شد، اما به او آسیبی نرسید. پس از پیروزی بولشویک‌ها، در ۱۳۵۰ق (۱۹۳۲م) بار دیگر به همراه همسرش دستگیر شد. صدرضیا زیر فشار و شکنجه قرار گرفت و در اثر شکنجه درگذشت.


آثار علمی و ادبی او، نمونه‌های برجسته نثر فارسی در سال‌های نخستین قرن بیستم میلادی است. نمونه‌ای از آثار و نوشته‌هایش بعدها به چاپ رسیده است. از جمله: تذکره منظومه، که با نام «تذکار اشعار» و به کوشش محمدجان شکوری بخارایی و تصحیح سحاب‌الدین صدیق به چاپ رسیده است (تهران، ۱۳۸۰ش)؛ نوادر ضیائیه که به کوشش میرزا شکورزاده چاپ شده است و نیز: روزنامه، تذکره‌الخطاطین، تاریخ امیران منغیتیه و رساله اسباب انقلاب بخارا.[۶]


صدرضیا بی‌شک از برجسته‌ترین نویسندگان و ادیبان تاجیک در صدر سده بیستم میلادی بود و نقشی مهم در استمرار و اعتلای زبان فارسی و فرهنگ تاجیکی ایفا کرد. یکی از محققان برجسته ادب تاجیکستان می‌نویسد: «نام شریف جان محذوم، متخلّص به صدرضیا نیز باید در میان ادیبان روشنگر و ترقی‌خواه آورده شود. در آستانه انقلاب اکتبر، امیر، او را به سمت قاضی کلانی منصوب داشت تا اصلاحاتی مردم‌پسند انجام دهد، ولی به زودی از این سمت برکنار شد. محفل ادبی صدرضیا که صدرالدین عینی هم در دوران جوانی به آنجا راه یافت، تا اندازه‌ای در پیشرفت ادبیات تاجیک نقش داشت. صدرضیا تذکره‌ای هجوآمیز سروده است که «تذکره‌الحمقاء» نام دارد... این تذکره منظوم، بخشی از «نوادر ضیائیه» را تشکیل می‌دهد که مؤلف در آن بی‌پروا به تحقیر و تمسخر کسانی که اظهار فضل و ادب می‌کردند، پرداخته است. به اعتقاد صدرالدین عینی، شیوه بیان او ساده‌تر از سبک احمد دانش است...[۷]


درباره صدرضیا و آثارش، مقاله‌ها و کتاب‌های متعددی نوشته شده، اما جالب‌تر از همه، کتاب «صدرضیا و تذکره‌های او» نوشته مرحوم سحاب‌الدین صدیق است که زیرنظر تورسون بای نعمت‌زاده، با ویراستاری محمدجان شکوری و مطلوبه خواجه اوا، در دوشنبه به چاپ رسید ( رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران ۱۳۸۹ ش/ ۲۰۱۰ م) سحاب‌الدین صدیق یکی از پژوهشگران معاصر تاجیک بود که در اوج خلاقیت، در ۵۵ سالگی در سال ۱۹۹۳ م درگذشت.


همان‌گونه که از نام کتاب پیداست، این اثر درباره تذکره‌های شریف‌جان مخدوم است. سحاب الدین‌صدیقی از دوران دانشجویی با صدر ضیاء ، آرا و اندیشه‌ها و آثار او آشنا بوده و در این باره پژوهش‌های مفصل و پرباری انجام داده که به گفته محمدجان شکوری ، فرزند صدرضیا در مقدمه این اثر، او در دوره دکترا، رساله مفصلی درباره زندگی صدر ضیا نوشته که «این رساله، یکمین اثر مکمل درباره روزگار و آثار صدر ضیا بود و اهمیت علمی آن هنوز کم نشده است. (ص۱۳)


این کتاب در سه باب و بخش علاوه‌ها (پنج علاوه) و یک بخش توضیحات تنظیم شده است. نویسنده در باب نخست، درباره میراث ادبی و علمی صدر ضیاء و پاره‌ای آثارش همچون : باب خواص میوه‌جات معموله در بلاد ماوراء النهر، ذکر اسامی مدارس داخله بخارای شریف، اسامی الکتب کتابخانه خصوصی شریف‌جان مخدوم، روزنامه نوا در ضیائیه ـ که خود از پنج اثر مستقل نویسنده تشکیل شده ـ و سلسله سلاطین مغنیتیه سخن گفته است. درباب دوم و سوم نیز تذکره‌های صدرضیاء ، شامل تذکره اشعار، شعرای متأخر و فضلای متأخرین، بررسی شده است. در بخش «علاوه‌ها» هم پنج افزوده دیده می‌شود که در همه آنها، از اولین تا پنجمین ، نام شعرای متقدم و متأخری که در تذکره‌های صدر ضیا نام آنها آمده به چشم می‌خورد. [۸]


امّا «نوادر ضیائیه» که در ایران به کوشش میرزا شکورزاده منتشر شده است.[۹] اگرچه کتاب کم‌حجم و کوچکی به نظر می‌رسد، اما کمال اهمیت را در ادب و زبان فارسی تاجیکی دارد. این کتاب با چند مقاله و افزوده درباره صدر ضیا‌ آغاز می‌شود که عبارت اند از: ۱ ـ جاده حق ...، نوشته محمدجان شکوری ۲ ـ نوری در ظلمات، به قلم میرزا شکورزاده ۳ ـ روزگار و آثار صدرضیا، اثر سحاب‌الدین صدیق.


بجز اینها، کتاب نوادر نیز شامل چند بخش است: ۱ ـ لطایف و مطایبات ۲ ـ مدح و ذم و بدیهه و سؤال و جواب شعرا ۳ ـ تذکره الحمقاء (شامل دو قسمت: «شعراا» و «امرا و علما») و سرانجام ۴ ـ رساله سبب انقلاب بخارا


هریک از این بخش‌ها، دربردارنده نکات و مسائلی است که از حیث تاریخ و یا در ظلّ ادبیات تاجیکستان دارای حساسیت و اهمیت زایدالوصفی است. جهت انتقادی نوشته‌ها، روح‌ زنده و جدلی آنها را افزایش می‌دهد و ضمناً در جای‌جای آن، اثر طنز ادبی و ظریف نویسنده نیز کاملاً مشخص و هویداست. برای نمونه این حکایت مطایبه‌آمیز نمونه‌ای است از این اثر:
«در زمان امیرنصرالله کفشدوزی بود ظریف و خوش طبع، هزّال ، سخندان ، خان مذکور را هرگاه در راه به استای[۱۰] مزبور ملاقات افتادی، دخلی کرد و استا جواب هزل آمیزی گفت؛ از این همه، خان‌عالی شأن را به استای سخندان معرفتی حاصل شده بود. روزی در راهی هر دو ملاقی شدند. استا در بغل خود چند جفت کفش ضعیفانه [۱۱] داشت و حال آن که پیش از این کفش مردانه می‌فروخت. خان گفت: استا را چه باعث شد که کفش زنانه می‌فروشد؟ استا بداهتاً گفت:

مردانه دوختیم ز ما کس نمی‌خرد                رو رو، زنانه دوز، که مردان همه خرند»\۱۲]


نثر صدر ضیا بی‌تکلف و ساده است، اما علاقه‌اش به نثرنویسان کهن پیداست و برخی صناعات کهن، خاصه تلمیح و استشهاد به شعر و ضرب‌المثل‌های عالمانه و عامیانه در نوشته‌هایش دیده می‌شود. در حکایتی دیگر نویسد:
»
منظم، میرزا عبدالواحد است. از خردی در پیش راقم حقیر تربیت یافته بود. روزی به دست راقم سطور، خاری خلید و درد می‌کرد. منظم خواست آن خار را از دست من برآرد، مقید شد و من اظهار درد می‌کردم. در بدیهه گفت:

چنان خسیس مزاج‌اند مردم عالم                خسی ز دست کسی گرکشی نمی‌فارد»[۱۳]


در نوادر ضیائیه، بسیاری از اسامی و افراد و حکایات مربوط به ایشان که از بزرگان یا مردم عادی بخارا در اواخر سده ۱۹ تا اوایل سده ۲۰ میلادی بوده‌اند دیده می‌شود. می‌توان از خلال آن، به تاریخ اجتماعی و عادات و برخی رسوم مردم نیز پی‌برد. این کتاب که از معدود بازمانده‌ها و مواریث صدرضیا است که از دستبرد و آتش کینه جلاّدان و امیران بخارا جان به در برده است، از همین حیث بسیار گرانبهاست. تذکره‌الحمقاء نیز رساله بسیار شیرینی است و ذوقی ادبی و طنز متعالی و عالمانه را در مدارس و میان استادان ادب‌دان فارسی‌زبان نشان می‌دهد. در عین حال نکات ظریفی از حالات و حماقت‌های نامورانِ عوام‌پسند، اعم از سخن‌دانان یا حکومتیان یا شرع‌یاران را بیان کرده است. امّا مهم‌‌تر از همه، رساله «سبب انقلاب بخارا» است که قطعه‌ای کوتاه و مؤثر از تاریخ و فرهنگ و حقایق زندگی این مردم نجیب و شریف، در قطعه‌ای از حساس‌ترین برهه‌های تاریخ ایشان است.[۱۴]

 

 

--------------------------------
پاورقی‌ها
۱ـ برای اطلاع بیشتر در این زمینه رجوع کنید به: قوم تاجیک و فرهنگ تاجیکی در آسیای مرکزی، مجلّه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره ۴، بهار ۱۳۷۲، صفحات ۷۷ به بعد. و نیز: تاریخ نگار سرزمین‌های از یادرفته، مسعود رضوی، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، اردیبهشت ۱۳۸۸، صفحات ۸۶ به بعد.
۲ـ در این باره رجوع شود به: یادداشت‌ها، صدرالدین عینی، به کوشش سعیدی سیرجانی، انتشارات آگاه ۱۳۶۲؛ و نیز: تاریخ انقلاب فکری در بخارا، صدرالدین عینی، سروش ۱۳۸۱؛ و نیز: فتنه انقلاب در بخارا، محمدجان شکوری بخارایی، دوشنبه، انتشارات شجاعیان ۲۰۱۰م. و بالاخره: سه معارف پرورتاجیک ـ درباره امیران منغیت، صاحب تبروف، دوشنبه، انتشارات ایجاد ۲۰۰۶م.
۳ـ مقاله محمدجان شکوری با عنوان: جاده حق پیمودم...، مندرج در نوادر ضیائیه، اثر صدرضیا، به کوشش میرزا شکورزاده، سروش ۱۳۷۷، ص ۹
۴ـ روزگار و آثار صدرضیاء، نوادر ضیائیه، همان، صص ۶۹ و ۷۰

۵ـ همان، ص ۷۰

۶ـ دانشنامه ادب فارسی ـ ادب فارسی در آسیای میانه، به سرپرستی حسن انوشه، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۰، صص ۵۸۲ و ۵۸۳..
۷ـ ادبیات فارسی در تاجیکستان، نوشته یرژی بچکا، ترجمه محمود عبادیان و سعید عبانژادهجران‌دوست، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی بین‌المللی، چاپ اول ۱۳۷۲، صص ۶۷ و ۶۸.
۸ـ کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، آبان ۱۳۹۰، ص ۶۶.
۹ـ انتشارات سروش، چاپ اول ۱۳۷۷.
۱۰ـ استا= استاد
۱۱ـ ضعیفانه= زنانه
۱۲ـ نوادر ضیائیه، ص ۱۰۰
۱۳
ـ نمی‌فارد= خوشایند نیست. نوادر، ص ۱۰۹.
۱۴ـ همان، صفحات ۱۶۱ تا ۱۹۵.

 

 

منبع: روزنامه اطلاعات؛ چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸

 

 

 

۱۳۹۲

ارسال نظر


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم اینجا کلیک کنید.

همدان - بنای آرامگاه بوعلی‌سینا - ساختمان اداری بنیاد بوعلی‌سینا

 ۹۸۸۱۳۸۲۶۳۲۵۰+ -  ۹۸۸۱۳۸۲۷۵۰۶۲+

info@buali.ir

برای دریافت پیامک‌های بهداشتی در زمینه طب سینوی، کلمه طب را به شماره ۳۰۰۰۱۸۱۹ ارسال کنید