مقالات

کیمیاى خرد:‌ مختصرى در شرح احوال ناصر‌خسرو قبادیانى

ولی الله محمدی  ۱۳۹۹/۰۳/۰۷
کیمیاى خرد:‌ مختصرى در شرح احوال ناصر‌خسرو قبادیانى
ولی الله محمدی

 

 

بگذشت ز هجرت پس سیصد نود و چهار                   بگذاشت مرا مادر بر مرکز اغبر


ابومعین حمیدالدین ناصربن خسروبن حارث قبادیانی بلخی از شاعران و نویسندگان توانای ایران در سال ۳۹۴ق، در قبادیان، از نواحی بلخ به دنیا آمد.

‌پیوسته شدم نسب به یمگان                                 کز نسل قبادیان گسستم


از آن رو که اشعارش حاوی پند، اندرز و مطالب حکمت‌آمیز بود موصوف به حکیم، حکیم ناصر و سیدالحکما گشت. همچنین نسبت مروزی که شاعر در سفرنامه‌ی خویش به آن اشاره کرده است، به سبب اقامت وی در مرو بوده که گویا مدتی در آنجا خانه و مسکن و شغل دیوانی داشته است.


به آورده‌ی دکتر صفا در تاریخ ادبیات در ایران، شهرت علوی برای ناصر خسرو مأخذ درستی ندارد و ناشی از سرگذشت مجعولی است که برای او نوشته و به او نسبت داده‌اند که به پنج واسطه به امام علی بن‌موسی‌الرضا‌(ع) می‌رسد. و یا شاید به سبب علاقه‌ی شدید او به آل علی‌(ع) و اظهار علاقه در آثار خود، یک نسبت روحانی و معنوی برای او پیدا و مشهور شده باشد و یا اینکه او را با اشخاص دیگری از قبیل سید محمد ناصر علوی قرن ششم اشتباه کرده باشند.


ناصر خسرو از خاندان اعیان و اشراف بلخ بود که ثروت و املاک زیادی داشتند. از کودکی به کسب علوم و آداب اسلامی پرداخت. حافظ قرآن بود و در تمام علوم متداول زمان خود از معقول و منقول و به ویژه علوم اوایل و حکمت یونان تسلط داشت. علم کلام و حکمت الهی را به خوبی می‌دانست. او در ادیان مختلف تتبع می‌کرد و گفته شده که مشکلات تورات و انجیل را به فضلای یهود و نصاری تفهیم می‌نمود.

به هر نوعی که بشنیدم ز دانش                 نشستم بر در او من مجاور
 
نماند از هیچ‌گون دانش که من زان               نکردم استفادت بیش و کم‌تر

 

در جوانی به دربار سلاطین و امرایی چون سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی و سلاجقه راه یافت و به مرتبه‌ی دبیری رسید. او در اعمال و اموال سلطانی تصرف داشت و به کارهای دیوانی مشغول بود و عنوان «ادیب و دبیر فاضل» گرفت و شاه وی را خواجه‌ی خطیر خطاب می‌کرد.

پیش وزیر با خطر و حشمتم بدانک                میرم همی خطاب کند خواجة خطیر


ناصر خسرو بعد از تصرف بلخ به دست سلاجقه در ۴۳۲ ق به مرو که تحت حکومت ابوسلیمان جغری بیگ داوود بود، رفت. او پس از طی مقامات، در اندیشه‌ی یافتن حقیقت و پس از خوابی که در ۴۳۷ ق دیده بود، به سفر پرداخت.

 

«شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفتی: چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند. اگر بهوش باشی بهتر. من جواب گفتم که: حکیمان جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند.


جواب داد: در بی‌خودی و بی‌هوشی راحتی نباشد. حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بی‌هوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را بیفزاید. گفتم که: من این از کجا آرم؟ گفت: جوینده یابنده باشد. سپس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت.»

 

در همان سال، بار سفر حج بست و با برادر و غلام هندی خود روانه‌ی حجاز شد. این مسافرت هفت سال ادامه داشت. در این سفر، چهار حج انجام داد و چهار گوشه و مرکز ایران و ممالک و بلاد ارمنستان، آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، جزیرة العرب، بیت‌المقدس، مصر و... را سیاحت کرد.


توقف وی در مصر سه سال طول کشید. در این مدت با مبلغان مذهب فاطمی آشنا گشت و نفوذ سخن آنان به خصوص المؤید داعی‌الدعاة شیرازی و نیز آمادگی روحی خود ناصر خسرو موجب گرویدن او به مذهب اسماعیلی شد. بعد به خدمت المستنصربالله ابوتمیم معدبن علی (۴۲۷ـ۴۸۷ق) رسید و بعد از طی مراحل و مدارج، مرتبه «حجت» یافت و از طرف امام فاطمیان به مقام حجت جزیره‌ی خراسان انتخاب و مأمور نشر مذهب اسماعیلی و ریاست باطنیه‌ی آن سامان گردید.


در شرح حال ناصر خسرو، در کتاب شرح سی قصیده و همچنین در اولین پیوست تحلیل اشعار ناصرخسرو ـ که هر دو به اهتمام دکتر مهدی محقق انتشار یافته ـ آمده است: «در معرة‌النعمان با شاعر و فیلسوف نابینای عرب، ابوالعلاء معری، که متهم به الحاد و زندقه بود ملاقات کرد و در سمنان، در محضر درس علی نسایی حاضر شد.» وی همچنین در تبریز با قطران تبریزی و در قاین با ابومنصور محمد بن دوست دیدار داشت.


ناصرخسرو در بازگشت به ایران، که همزمان با آغاز فرمانروایی سلجوقیان بود، در آغاز به بلخ رفت و به تبلیغ مذهب اسماعیلی پرداخت. اما پس از مدت کوتاهی با مخالفت‌های گروه زیادی از مردم آن شهر روبه‌رو شد تا جایی که بیم کشته‌شدن وی به دست مخالفان می‌رفت. خود در این باره می‌گوید:

در بلخ ایمن‌اند ز هر شری                          می‌ خوار و دزد و لوطی و زن‌باره
 
ور دوستدار آل رسولی تو                           چون من ز خان و مان شوی آواره

 

عاقبت به تهمت بدبینی و الحاد و نیز قرمطی و رافضی‌بودن، مجبور به ترک وطن شد. از این‌رو، به شهرهای دیگر خراسان و مازندران روی آورد، در حالی که همچنان به کار تبلیغی خود ادامه می‌داد. با اینکه در مازندران پیروانی پیدا کرد ولی در نهایت مردم آن سامان چندان روی خوش به او نشان ندادند و مورد آزار خلق قرار گرفت. وی سرانجام برای حفظ جان و مصون‌ماندن از آزار به یمگان ـ از نواحی بدخشان ـ پناه برد تا در آن سرزمین کوهستانی و به دور از هیاهو روزگار گذراند.


ناصرخسرو از زندگی در آنجا و تنهایی و آوارگی و دوری از خانواده و زادگاهش فریاد گله و شکایت سر داده و انعکاس این مسائل در اشعارش به خوبی آشکار است. اما این خلوت و تنهایی چندان هم بد نبود؛ به‌ویژه برای مردم سرزمینش! درست در همین ایام دست به نگارش زد و به تألیف آثار خود پرداخت. همچنین نوشته‌های پراکنده‌ خویش را جمع‌آوری کرد و پاکنویس نمود. بیشتر آثار او در این دوره صورت تحریر یافت که حاصل بیش از بیست سال زندگی وی در همین کوهستان است. او در آن سال‌ها از پشتیبانی علی بن اسد بن حارث ـ که اسماعیلی مذهب بود و ناصرخسرو کتاب جامع‌الحکمتین را به درخواست او نوشته است ـ برخوردار بود. از دیگر آثار او می‌توان به زاد‌المعاد یا زاد‌المسافر، وجه دین، خوان‌الاخوان، گشایش و رهایش، سفرنامه، بستان‌العقول، دلیل‌المتحیرین، لسان‌‌العالم و دیوان شعر اشاره کرد.


ناصرخسرو سرانجام در همان سرزمین، یمگان، در سال ۴۸۱ یا ۴۸۵ ق دیده از جهان فرو بست.


او به زبان عربی نیز شعر می‌سرود و از قصیده‌سرایان درجه اول زبان فارسی ایران به شمار می‌آید. از خصوصیات برجسته‌ی شعر ناصرخسرو این است که هرگز «دیوان» خویش را به مدح شاهان و امیران معاصر خویش نیالوده و آنچه را که ستوده و در شعر خود آورده، همه‌ی چیزهایی است که وی از نظر اجتماعی و مذهبی به آنها ایمان داشته است. شعرهای ناصرخسرو در سبک خراسانی سروده شده، اما از آنجایی که ناصرخسرو اندیشمندی است که هنر خود را در خدمت بیان اعتقادات و باورهای دینی، اجتماعی و سیاسی خود گرفته و آن را به زبان شعر بیان کرده، به ناچار شعر او روانی و سهولت شعر شاعرانی چون فرخی و عنصری و مسعود سعد را ندارد. با این وجود قوت و قدرتی که در کلامش آشکار است و پختگی و انسجام سخنانش وی را در جزو بهترین قصیده‌سرایان قرار داده و بی‌تردید در شمار بهترین و تواناترین سخنوران و شاعران زبان فارسی است.


غلامحسین یوسفی در چشمه‌ی روشن، در توصیفی از ناصرخسرو و شعر او چنین گفته است:
«شعر ناصر خسرو از نظر محتوا و صورت، واژگان و آهنگ، اوج و فرود و شتاب و درنگ، همان ساحَتِ اندیشه‌ی اوست در قالب وزن و کلمات. همان قیافه‌ی همیشه جدی و مصمم و تا حدی عبوس و فارغ از هر نوع شوخ‌طبعی و شادی‌‌دوستی که به عنوان «داعی» و «حجت» به خود گرفته در شعرش نیز منعکس است. شعر ناصرخسرو، هم از لحاظ درون‌مایه و مضمون پرخاش‌آمیز و مقاوم و تسلیم‌ناپذیر است، هم از نظر لفظ و آهنگ. به پاره‌های آهن سرخ‌شده‌ای می‌ماند که از زیر ضربات پتک آهنگری زورمند بر سندان بر می‌جهد، شراره است و شراره‌افکن، و این همه، انعکاسی است از روح آزرده و نستوه ناصرخسرو.»[۱]

 


-----------------------
پی‌نویس
۱ـ کیمیای خرد، سلسله نشست‌های تخصصی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، پیرامون مباحث فرهنگی، تهران ۱۳۹۵، صفحات ۹ الی ۱۴.

 

 

منبع: روزنامه اطلاعات؛ چهارشنبه ۷ خردادماه ۱۳۹۹

 

 

۶۹۶

ارسال نظر


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم اینجا کلیک کنید.

همدان - بنای آرامگاه بوعلی‌سینا - ساختمان اداری بنیاد بوعلی‌سینا

 ۹۸۸۱۳۸۲۶۳۲۵۰+ -  ۹۸۸۱۳۸۲۷۵۰۶۲+

info@buali.ir

برای دریافت پیامک‌های بهداشتی در زمینه طب سینوی، کلمه طب را به شماره ۳۰۰۰۱۸۱۹ ارسال کنید