مقالات

ابوریحان، نماد دانش

شیما زارعی - گزارش هم‌اندیشی دو روزه‌ ابوریحان بیرونی  ۱۳۹۹/۰۶/۱۷
ابوریحان، نماد دانش
شیما زارعی - گزارش هم‌اندیشی دو روزه‌ ابوریحان بیرونی

 

 

13  شهریور روز بزرگداشت ابوریحان بیرونی، ریاضی‌دان، منجم، فیلسوف، جغرافی‌دان، داروشناس، کانی‌شناس و دین‌شناس ایرانی، نامگذاری شده است. بیرونی در ۳۵۲ ش در خوارزم متولد شد و دوران کودکی را در سایه‌ ثبات سیاسی و اجتماعی حکمرانی آل‌عراق بر خوارزم گذراند، گرچه باقی عمر را در میان جنگها، دگرگونی‌ها و تلاطمات سیاسی و اجتماعی سپری کرد. بیرونی از کودکی بیشتر اوقاتش را به یادگیری گذراند؛ چنان‌که خود می‌گوید، از جوانی به دانش‌اندوزی اشتیاق داشته و دانه‌ها و میوه‌ها و گیاهان گوناگون را جمع می‌کرده و نزد مرد یونانی مقیم خوارزم می‌برده تا اسامی یونانی آنها را بپرسد. بعدها آل‌عراق و قابوس‌ بن‌ وشمگیر از پژوهش‌های علمی بیرونی حمایت کردند. پس از انقراض آل‌عراق، آل‌مأمون از او پشتیبانی نمودند تا آنکه در میانه‌ دعواهای خوارزمشاهیان، به اسارت سلطان محمود غزنوی درآمد.

 

درباره‌ رابطه‌ میان سلطان و ابوریحان، اختلاف‌‌نظرهایی وجود دارد. برخی بر این باورند که محمود نیز او را بسیار گرامی می‌داشت و افزون بر حمایت از پژوهش‌هایش، از او یاری و مشورت می‌گرفت. برخی دیگر هم از روزگار سیاه ابوریحان در اسارت غزنویان حکایت می‌کنند. به‌ هر روی، بیرونی در بیشتر جنگهای محمود در هند، همراه او بود و در همین سفرها با دانشمندان هندی معاشرت کرد و زبان سنسکریت آموخت و اطلاعات دقیقی درباره‌ هند به دست آورد که در کتاب عظیم «تحقیق ماللهند» به رشته‌ تحریر درآمده است. این کتاب امروز در جایگاه اولین اثر مردم‌شناسانه منطبق بر روشهای امروزی شناخته شده است. او علوم و فنون زمان خود را بدون تعصب آموخت و بر دانش‌های گوناگون احاطه داشت.

 

مرکز فرهنگی شهر کتاب به مناسبت بزرگداشت این دانشمند و فیلسوف برجسته‌ ایرانی همایش مجازی دو روزه‌ «میراث علمی و فکری ابوریحان بیرونی» را برگزار کرد که در ادامه بخشی از سخنان و نوشته‌های دانشوران خواهد آمد. نخست علی‌اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب گفت:

 

ابوریحان بیرونی از اندیشمندان تراز اول جهان اسلام و جهان است. عصر او و ابن‌ سینا زمانه‌ قدرت‌نمایی علم و اندیشه است. در این دوره کارهای اساسی بسیاری شده است و عصر‌ درخشانی در تمدن و فرهنگ اسلامی به شمار می‌آید. در ۱۳۵۲ش هزاره‌ ابوریحان بیرونی با حضور دانشمندانی از ایران و جهان و دبیری دکتر ذبیح‌الله صفا برگزار شد که مجموعه‌ سخنرانی‌های آن در «یادنامه‌ بیرونی» چاپ شد. در این چهل سال، حدود شصت عنوان کتاب از بیرونی و درباره‌ او منتشر شده است که نیمی از آنها شرح حال زندگی بیرونی به قلم افراد ناشناس یا غیرمتخصص برای کودک و نوجوان یا بسیار کم‌حجم است. به جز این، از کتاب‌های خود بیرونی در این دوره، «الصیدنه فی‌الطب» یک‌بار با ترجمه‌ ابوبکر بن‌ علی‌ بن‌ عثمان کاشانی و تصحیح منوچهر ستوده و ایرج افشار و بار دیگر با تصحیح و مقدمه‌ عباس زریاب‌خویی منتشر شده و فرهنگستان نیز آن را با ترجمه‌ باقر مظفرزاده منتشر کرده است.

 

همچنین «التفهیم» با تصحیح جلال‌الدین همایی، «الجماهر فی الجواهر» با تصحیح یوسف هادی و «تحقیق ماللهند» با ترجمه‌ منوچهر صدوقی سُها و «آثار الباقیه» با ترجمه‌ و تعلیق پرویز اذکایی منتشر شده است. پیش ‌از این نیز اذکایی تلخیص و ترجمه‌ای از «آثار الباقیه» منتشر کرده بود. در کل، مجموع آثار بیرونی در این چهل سال، ۱۲۰ هزار نسخه بوده است. با این ارزیابی کمّی و کیفی می‌توانیم چشم‌اندازی برای پژوهش درباره‌ ابوریحان بیرونی ترسیم کنیم. پژوهشکده‌ تاریخ علم و انجمن حکمت و فلسفه برای ترجمه‌ برخی از آثار ابوریحان بیرونی پیشقدم شده‌اند و امید است به‌زودی آثار بیشتری از این اندیشمند بزرگ در دسترس علاقه‌مندان قرار گیرد.

 

داوری اصحاب کلید

دکتر حسین معصومی همدانی

ابوریحان بیرونی در حوزه‌های بسیار متنوع نوشته دارد و یکی از علل آنکه نمی‌توان چندان درباره‌ او صحبت کرد، این است که عمده‌ آثار و آثار عمده‌ او ریاضیاتی است و راجع به ریاضیات هم خیلی نمی‌توان حرف زد. موضوع صحبت من هم بیرونی در مقام مورخ علم است که تا حدودی به ریاضیات مربوط است. رساله‌ «مقالید علم الهیئه» یا «کلیدهای دانش نجوم» راجع به ماجرایی است که در تاریخ علم به آن کشف همزمان می‌گویند و به این اشاره دارد که یک قضیه یا مسأله یا نظریه را چند نفر در فاصله‌ زمانی کوتاهی کشف کنند. ای. اف. کندی ـ مورخ امریکایی ـ و یکی از استادان معروف ایرانی ادعا کرده‌اند که از روی حجم آثار باقی‌مانده‌ ابوریحان چنین برآورد کرده‌اند که او در زمان حیاتش ۱۳ هزار صفحه مطلب نوشته است.

 

«کلیدهای علم نجوم» بیرونی درباره‌ کشف همزمان یکی‌ دو قضیه‌ ریاضی است. در علم نجوم قدیم و در نجوم کروی امروزی باور بر این است که همه‌ ستاره بر روی یک کره‌ آسمانی قرار دارند؛ بنابراین فاصله‌ هر دو ستاره یا هر دو نقطه‌ قوسی از یک دایره است و آنچه ما می‌بینیم، یک زاویه است که ما‌به‌ازای آن یک کمان روی آسمان است. برای حل یک مسأله‌ نجومی باید شکلی در آسمان پیدا کنیم که معلوماتی از آن داریم تا از روی آن بتوانیم مجهولاتی را به دست بیاوریم. کلید اصلی این قضیه، یک قضیه‌ ریاضی به نام منلائوس است که رابطه‌ای بین شش کمیت است و برای به دست آوردن هر کمیت مجهول در آن، باید پنج کمیت را دانست. در قرن چهارم و پنجم هجری، دو قضیه‌ ریاضی به نامهای «قضیه‌ سینوس‌ها در مثلثات کروی» (شکل مغنی یا بی‌نیازکننده) و «قضیه‌ تانژانت‌ها در مثلثات کروی» (شکل ظلی) کشف می‌شود که جای قضیه‌ منلائوس را می‌گیرد و چند نفر تصریحا و تلویحا مدعی کشف آنها می‌شوند. این کتاب ابوریحان هم برای داوری در این ادعاهاست که در نوع خودش کاری بی‌نظیر است.

 

ابوریحان در مقدمه‌ پس از اشاره به آنکه در دوره‌ پررونق علمی زندگی می‌کند، از دشمنی و حسد رقیبان علمی و جعل دانش دیگران به نام خود سخن می‌گوید و سرانجام به دعوای قضیه‌ شکل مغنی و شکل ظلی می‌پردازد. وی ماجرای منازعه را چنین شرح می‌دهد که ابوسعید احمد بن عبدالجلیل سجزی ـ ریاضی‌دان و منجم ـ روشهای هندسه‌دانان و منجمان برای تعیین سمت قبله از راه حساب و اندازه‌گیری مساحت‌ها با کمک ابزارها را جمع کرد؛ اما این روشها نتایج مختلف می‌داد و با اثبات همراه نبود. ابوریحان به او می‌گوید استادش ابونصر عراقی در این گونه مسائل بسیار مهارت دارد. سجزی به او می‌گوید که از ابونصر بخواهد تا در این باره تأمل کند و براهین صاحبان این روشها و انگیزه‌های ایشان را کشف کند. ابونصر این درخواست را اجابت می‌کند و کتاب «السموت» را می‌نویسد و در آن برخی از نتایج شکل مُغنی را به‌دست می‌آورد. در بغداد، ابوالوفای بوزجانی خبر این کتاب را می‌شنود و وقتی ابوریحان کتاب را برایش می‌فرستد، آن را بسیار می‌پسندد و فقط ایراد می‌گیرد که وقتی او (ابوالوفا) روشهای ساده‌تر و کوتاه‌تری برای به‌دست‌آوردن سمت دارد، چرا ابونصر هنوز از شکل قطاع استفاده کرده است؟ ابونصر در پاسخ می‌گوید می‌خواسته پا جای‌ پای گذشتگان بگذارد و نتایج ایشان را به شیوه‌ خودشان (با استفاده از شکل قطاع) به دست بیاورد. و در عین‌ حال، می‌گوید که پاسخ خواسته‌ ابوالوفا در دو قضیه از «السموت» یافت می‌شود و نشانی آنها را به ابوریحان می‌گوید. گذشته از این، در نامه‌ای به ابوریحان شکل مُغنی را برای او توضیح می‌دهد. یک سال بعد، ابوالوفاء کتاب «مجسطی» را برای بیرونی می‌فرستد که در آن شکل مغنی را از راه ساده‌تری ثابت می‌کند و آن را در همه‌ مسائل نجومی به‌ کار‌ می‌برد. ابوریحان در سفری به ری، ابومحمود خجندی را ملاقات می‌کند و ابومحمود کتابی از نوشته‌های خود را به او نشان می‌دهد که موضوعش محاسبات مربوط به شب با استفاده از ستارگان ثابت بوده است. خجندی در اوایل این کتاب شکل مغنی را با برهانی دیگر و طولانی‌تر، ثابت کرده بوده و همه‌ محاسبات آن کتاب را با استفاده از این قضیه انجام داده بوده است. پس از آن، ابوریحان در جریان نگارش کتابی به‌دست کوشیار جیلی قرار می‌گیرد که در آن نیز همین قضیه‌ جزو مقدمات کتاب و با اثبات خجندی، آمده بوده است. کوشیار در کتاب خود، با استفاده از این قضیه که به نقل بیرونی آن را «مغنی» نامیده بوده، بیشتر مسائل مقاله‌ دوم «مجسطی» را حل کرده بوده است.

 

بیرونی پس از آنکه گزارشی از معاصرانش در استفاده از شکل مغنی می‌آورد، به روشن کردن سهم ابونصرعراقی، بوزجانی، خجندی و کوشیار در ابداع و معرفی قضیه‌های جدید می‌پردازد و میان آنها داوری می‌کند و در داوری نهایی، حق را به جانب ابونصر عراقی می‌دهد.

 

مسأله‌ سکون و حرکت زمین

امیرمحمد گمینی

بطلمیوس در قرن دوم میلادی در «مجسطی» مجموعه‌ای از الگوهای هندسی و ریاضی مفصل را پرورش می‌دهد تا بتواند به طور کمّی حرکات سیارات را در آسمان تبیین و حتی بر اساس رصدها و اندازه‌گیری‌ها پیش‌بینی بکند. این کتاب در قرون میانه اسلامی، مبنای نجوم و کیهان‌شناسی هندسی می‌شود. یکی از مباحث بنیادین «مجسطی»، شکل زمین، مکان زمین و متحرک بودن یا نبودن آن است. نظریه‌ بطلمیوس بر آن است که زمین کروی است و بی‌حرکت در مرکز عالم قرار گرفته است. اصلی‌ترین استدلال او نیز این است که اگر زمین بخواهد حرکت بکند، اجسامی که از زمین جدا می‌شوند باید از آن عقب بمانند و همین‌که پرنده‌ها، پرتابه یا تیرها از زمین عقب نمی‌مانند، نشان می‌دهد که زمین ثابت است. همچنین زمین جسم بسیار بزرگ و سنگینی است، اما افلاک که خورشید و ماه و ستارگان را دور زمین می‌چرخانند، سبک‌اند و چرخش آنها خیلی ساده‌تر است تا زمین.

 

وقتی ترجمه‌ «مجسطی» به دست مسلمانان می‌رسد، برخی از دانشمندان و منجمان درباره‌ استدلال بطلمیوس اظهارنظر می‌کنند. یکی از اولین اینان ابوریحان است. او در «استیعاب» درباره‌ اسطرلاب زورقی از ابوسعید سجزی که در آن صفحه‌ ستارگان ثابت بوده و خط افق بر آن می‌چرخیده است، می‌گوید: سجزی این اسطرلاب را بر اساس باور مردم به گردش زمین به دور خود ساخته است و این فرض را نمی‌توان با هندسه و علم هیئت رد کرد و برای رد آن باید از طبیعیات کمک گرفت. خیلی‌ها گمان می‌کنند که سجزی به نظریه‌ حرکت زمین اعتقاد داشته است و حتی به گردش زمین دور خورشید هم معتقد بوده؛ اما در اینجا شاهدی برای این امر نیست. ابوریحان به‌صراحت گفته او این اسطرلاب را بر اساس اعتقاد برخی از مردم ساخته است. نکته‌ دیگر اینکه ابوریحان خود می‌گوید با علم هندسه و هیئت نمی‌توان سکون زمین را رد کرد. پس این استدلال بطلمیوس را هم نمی‌پذیرد که اگر اجسام از زمین عقب نمی‌مانند، زمین ثابت است.

 

ابوریحان در رساله‌ دیگری درباره‌ اسطرلاب، با اشاره به اینکه اسطرلاب زورقی را در کتاب ابوسعید سجزی دیده است می‌افزاید، در کنار این یک اسطرلاب واقعی زورقی دیدم که جعفر بن محمد بن جریر ساخته بود و تاریخی نداشت. پس، نمی‌توانم مطمئن باشم که این اختراع سجزی باشد. او اشاره می‌کند که سجزی متوجه نبوده است که این اسطرلاب برپایه‌ نظریه‌ آریابهاتا مبنی بر گردش زمین به دور خود است و شاید فقط به‌سبب سادگی این اسطرلاب را ساخته است. ابوریحان در ادامه می‌گوید بطلمیوس نسبت دادن شبانه‌روز به حرکت زمین گرد خودش را رد کرده است. اینجا بیرونی دیگر نمی‌گوید رد کردن حرکت زمین فقط با فلسفه‌ طبیعیات ممکن است و با سکوت از کنار این مسأله عبور می‌کند. احتمالا نظر ابوریحان تغییر کرده و آزمایش‌های تجربی را در اثبات سکون زمین پذیرفته است. وقتی به آثار دیگر او مراجعه کنیم، قضیه قدری برایمان روشن‌تر می‌شود.

 

ابوریحان در «قانون مسعودی» که پرمحاسبه‌ترین کتاب نجوم او و شاید تمام دوره‌ اسلامی باشد، به شیوه‌ بطلمیوس حرکت زمین را رد می‌کند و می‌خواهد استدلال فلسفه‌ طبیعی را در حرکت زمین رد کند. این استدلال می‌گوید زمین به طور طبیعی می‌تواند به دور خودش بچرخد، چون هر تکه‌سنگی مایل به مرکز زمین است. ابوریحان برای رد کردن آن می‌گفت وقتی تکه‌‌سنگ نمی‌خواهد حرکتی چرخشی به دور مرکز کند، پس نمی‌توان فرض کرد که زمین (مجموعه‌ تکه‌سنگ‌ها) طبعاً می‌خواهد دور خودش بچرخد. یکی از مبرزان در علم هیئت گفته می‌توان فرض کرد اجسامی که رهایشان می‌کنیم و می‌افتند، دو حرکت داشته باشند: حرکت طبیعی به دور مرکز زمین و دیگری حرکت در جهت مرکز زمین. و بدین ترتیب، تمام اجسام زمینی علاوه بر اینکه تمایل به سقوط به سمت مرکز دارند، تمایلی به حرکت به دور مرکز دارند. پس، از زمین عقب نمی‌مانند. ابوریحان می‌گوید اگر فرض کنیم اجسام دارای چنین حرکتی به سمت شرق باشند، آن‌وقت حرکت دادن اجباری اجسام و پرندگان به سمت غرب مشکل خواهد بود و این استدلال را رد می‌کند. البته اینکه کسی بگوید دلایل سکون زمین کافی نیست، به معنای این نیست که به حرکت زمین اعتقاد دارد.

 

درباره‌ استدلال بطلمیوس مبنی اینکه زمین سنگین است و نمی‌تواند بچرخد، ابوریحان باز نظری مخالف آورده و در «قانون مسعودی» می‌گوید اساساً سبکی و سنگینی اجسام، امری نسبی است و بستگی به موقعیت آنها دارد؛ مثلا طبق سخن ارسطو فلک در مکان خودش نه سبک است و نه سنگین. سبکی و سنگینی بستگی به تمایل اجسام در حرکت طبیعی‌شان دارد. اگر جسمی را رها کنیم و پایین بیفتد، سنگین است و اگر رها کنیم و بالا برود، سبک، مثل آتش. زمین و فلک هم در مکان خودشان نه سبک‌اند و نه سنگین. پس استدلال بطلمیوس بر اساس سبکی و سنگینی رد می‌شود.

 

با این شواهد می‌توان گفت که ابوریحان مانند بسیاری از منجمان زمان خودش به سکون زمین مطمئن نبوده یا حداقل با دلایل سکون زمین مشکل داشته است. چند قرن بعد برخی منجمان رصدخانه‌ مراغه از جمله خواجه‌نصیرالدین طوسی، مؤید‌الدین عرضی و قطب‌الدین شیرازی و کسانی که این سنت را ادامه دادند، در آثار خود شکیات ابوریحان به دلایل سکون زمین بطلمیوس را ادامه دادند. خواجه نصیر برای اولین بار این دلایل را کنار می‌گذارد و می‌گوید فقط دلایل فلسفی کافی است. قطب‌الدین می‌گوید اتفاقا علم تجربی سکون زمین را نشان می‌دهد و دلایل فلسفه‌ طبیعی نمی‌تواند این کار را بکند. بعدها شبیه همین استدلال‌ها در کتاب کوپرنیک ظاهر می‌شود. برخی باور دارند که احتمالا کوپرنیک کتاب خواجه را دیده بوده است. کوپرنیک هم باور دارد که دلایل تجربی نمی‌تواند سکون را نشان بدهد؛ اما این را نمی‌پذیرد که دلایل فلسفی بتواند این مسأله را نشان بدهد و می‌کوشد دلایلی برای حرکت زمین بیاورد و با این کار راه را برای نظریه‌ حرکت زمین باز می‌کند.

 

قرنها طول کشیده تا ذهن بشر بتواند همین نظریات بسیار ساده را از پیچ‌وخم دلایل و استدلال‌ها و عقاید فلسفی و ریاضی زمان خودش حرکت بدهد و متحول کند. موافقت یا مخالفت بیرونی با نظریه‌ حرکت زمین برای ما مهم نیست. نظریات علمی در طی تاریخ مدام حرکت می‌کنند و درستی و نادرستی آنها ملاک سنجش کار دانشمندان نیست، بلکه این پیروی از روش علمی و استدلال درست است که کار علمی هر دانشمندی را نشان می‌دهد.

 

دیگری در نظر بیرونی

لیلا هوشنگی

تتبع بیرونی در «تحقیق ماللهند من مقوله مقبوله فی العقل او مرذوله» این اثر را منحصربه‌فرد می‌کند. عنوان اثر نشان می‌دهد که او برخلاف ملل و‌ نحل‌نویسان، به هیچ‌وجه درصدد حق و باطل کردن عقاید و آداب‌ و رسوم هندوان نیست. او در مقدمه‌ تأکید دارد که این کتاب جدل و احتجاج نیست، بلکه نقلی است از کلام هندیان، آن‌گونه که هست. این چیزی شبیه روش مورد تأکید در پدیدارشناسی دین است.

 

بیرونی در «تحقیق ماللهند» با لحنی بی‌طرفانه‌ می‌کوشد با شناختن پدیده‌های فرهنگی، دریافت مفاهیم دینی و فلسفی به زبان خود هندوها، با روشی تطبیقی فهم مسائل پیچیده‌ آنها را ساده‌تر کند. وی بر اهمیت زبان تأکید دارد و برای تحقیق درباره‌ هند، ابتدا زبان سنسکریت را یاد گرفت و متون اصلی هندوها را خواند. او در معادل‌یابی‌ها کاملاً دقت نظر دارد و وقتی نتواند اصطلاحات را به عربی برگرداند، آنها را آوانویسی می‌کند. شاید او اولین مسلمانی است که متون اصلی سنسکریت را دیده و توانسته به نحو احسن معرفی کند.

 

«تحقیق ماللهند» مشتمل بر یک مقدمه و هشتاد باب است. ابوریحان بیشتر بابها را با یک مقدمه‌ کوتاه شروع کرده است و کلیات مطالب را آورده است. هر بابی سه بخش دارد: طرح مسئله، آرای هندوان درباره‌ آن مسأله و مقایسه‌ موضوعات نامأنوس با آرای یونانیان. ابوریحان به‌واسطه‌ احاطه‌ خود بر فلسفه‌ یونان، مشابهت‌ها و مفارقت‌های برخی موضوعات را با آرای یونانی بررسی کرده است و مبنای دسته‌بندی‌هایش بر اساس فلسفه‌ یونانی است.

 

در دیدگاه‌های جدید برای دین دو ساحت نظری و عملی تعریف کرده‌اند. ابوریحان باب دوم تا سیزدهم کار خود را به دین و فلسفه‌ هندی اختصاص داده و تاریخ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی را لحاظ کرده و تاریخ دینی هند را بر اساس منابعی مثل «مهابهاراتا» و «رامایانا» گزارش کرده است. در کنار آن، جغرافیای اساطیری و مباحث دیگر را هم لحاظ کرده است. بیرونی در جنبه‌ عملی دین کاست‌ها، طبقات هندو، قربانی، زیارت، خوراک و پوشاک، صدقه، ازدواج و تولد و قوانین کیفری هندوها را توضیح داده و بررسی کرده است. الان جدیدترین کتاب‌های مطالعات ادیان هم در این دو محور پیش رفته‌اند. افزون بر این، ابوریحان قائل به یک الگوی نخستین دین است و باور دارد که همگان در این الگو سهیم‌اند. البته این الگو را از آنِ خواص می‌داند و می‌گوید عوام در آن سهمی ندارند.

 

امروز مفهوم دیگر یا دیگری در مطالعات ادیان بسیار مطرح است. آنچه ابوریحان بیرونی از دیگر یا دیگری (در اینجا هندوها) لحاظ کرده است، فارغ از منطقه‌ جغرافیایی و سنت دینی است و کاملا به نگاهی امروزی در موضوع دیگربود نزدیک است. او بیرونی خوب و بد نکرده و بدون ارزش‌گذاری به هندوها نزدیک شده است. مطابق با ساحت کارکرد، او هم نزدیک شدن، ارتباط و یکی‌شدن را در نظر داشته و مطابق با ساحت شناخت، به دنبال شناخت هویت دیگری بوده است. خود ابوریحان می‌گوید هر کسی از مسلمانان سراغ هندوها رفتند، گزارش‌های مغلوط و بی‌اساس دادند. چون آنها بر اساس ذهنیت خود به دنبال شناخت دیگری رفتند و به وجود عینی هندوها توجه نکردند و روش‌مند و بر اساس مشاهده کار انجام ندادند.

 

او در بیان عوامل جدایی و مباینت مسلمانان و هندوها می‌افزاید وقتی مسلمانان هند را گرفتند، علمای هندو به سرزمین‌های دورتر فرار کردند و مسلمانان نتوانستند با این دانشمندان ارتباط داشته باشند. زبان اینان بسیار متفاوت و دامنه‌ علومشان بسیار وسیع بود، پس مسلمانان هیچ‌وقت نتوانستند هندوها را آن‌طور که هستند، بشناسند. آن سنت تحقیقی که ابوریحان پایه‌گذاری کرد، در جهان اسلام دنبال ‌نشد. افراد معدودی در قرن یازدهم هجری به سراغ متون هندی ‌رفتند، اما نتوانستند با دقت ابوریحان از پس انجام کار برآیند.

 

از کاث تا هند

محمد دهقانی

ابوریحان بیرونی در بخش شرقی خوارزم، در جایی به نام کاث به دنیا آمد و ۱۰۴۷ سال از زمان ولادتش می‌گذرد. او تا حدود 25 سالگی در خوارزم بود و در همان‌جا درس خواند. هنگامی‌که محیط سیاسی خوارزم براثر اختلافات درونی خوارزمشاهان دچار آشوب و ناامنی شد، ابوریحان به دعوت قابوس بن وشمگیر به گرگان رفت و در آنجا «آثار الباقیه» را به نام این امیر زیاری نوشت. بعد از چند سال، خوارزم آرام‌تر و اختلافات درونی خوارزمشاهان برطرف شد و بالاخره آل‌مأمون بر آن خطه حاکم شدند و ابوریحان در اوایل 394ق به خوارزم برگشت و در خدمت امیر ابوالحسن علی‌ بن‌ مأمون قرار گرفت. او در دربار خوارزم از احترام زیادی برخوردار و حتی طرف مشورت بود. روایت شده روزی ابوالعباس خود به حجره ابوریحان آمد و خواست به احترام او از اسب فرود آید. ابوریحان سوگندش داد چنین نکند. خوارزمشاه گفت: العلم من اشرف الولایات/ یأتیه کل الوری و لا یاتی؛ یعنی دانش از ارجمندترین قلمروهای فرمانروایی‌هاست/ همه‌ مردمان به‌ سوی دانش می‌آیند، ولی دانش به خدمت کسی نمی‌رود. خوارزمشاه با خواندن این بیت، ابوریحان را دانش مجسم یا نماد دانش دانسته است.

 

هنگامی‌که اوضاع خوارزم به علت شورش سپاهیان متشنج ‌شد، محمود غزنوی فرصت یافت تا در اوضاع دخالت کند. او به بهانه‌ سرکوب شورش سپاهیان به آنجا لشکرکشی کرد. در ظاهر می‌خواست به خوارزمشاه کمک کند، ولی نقشه‌ تصرف خوارزم را در سر داشت و چنین کرد. ابوریحان و جمع دیگری از دانشمندان دربار خوارزم، به میل خود یا به اجبار، با محمود به غزنین، پایتخت غزنویان، رفتند. از این پس، ابوریحان در خدمت محمود غزنوی قرار گرفت و تحقیقاتش را در دربار او انجام داد. «تحقیق ماللهند» کتاب مهم و بی‌نظیری است که ابوریحان در دربار غزنین نوشت. این کتاب اهمیت فراوانی دارد، اما متأسفانه تاکنون کامل به فارسی ترجمه نشده است و هیچ‌کدام از ترجمه‌های ناقص موجود هم به‌کار نمی‌آید. ترجمه‌ و تحقیق بسیار خوب زاخائو از «تحقیق ماللهند» به زبان آلمانی و سپس به زبان انگلیسی مهمترین کاری است که در این حوزه انجام شده است.

 

هیچ مبالغه نکرده‌ایم اگر ابوریحان را یکی از معدود دانشمندان جهان بشمریم که با عدول از معیارهای فکری و عقیدتی حاکم بر روزگار خودشان، بنیادهای تازه‌ای برای دانش بشر پی‌افکنده و زمینه‌های تحول آن را فراهم کرده‌اند. تیزبینی و صراحت بیان نقادانه‌ بیرونی چنان است که گویی با دانشمندی امروزی سر و کار داریم. او را می‌توان نخستین هندشناس، دین‌پژوه و مردم‌شناس جهان (به معنایی امروزی آن) دانست؛ مردی که قرنها از زمان پیش بود و به مسائلی می‌اندیشید که به خاطر کمتر کسی از مردمان زمان خودش یا حتی بسیاری از انسان‌های روزگاران بعد خطور می‌کرد. به گفته‌ باباغفوروف، بیرونی چنان از روزگار خود پیش بود که درخشان‌ترین اکتشاف‌های او را اغلب دانشمندان زمانش درک نمی‌کردند. نخستین کسی بود که به فرمولی ساده برای اندازه‌گیری محیط زمین دست یافت و این را محتمل می‌دانست که زمین به دور خورشید بچرخد.

 

وجوه گوناگون ابوریحان

دکتر پیمان متین

آشنایی‌ اولیه‌ من با ابوریحان به مقالاتی برمی‌گردد که در سال ۱۹۷۳به فاصله‌ چند ماه در دو سمپوزیوم در بزرگداشت هزارمین سالروز تولد این دانشمند در مرکز ایران‌شناسی دانشگاه کلمبیا و دانشگاه تهران برگزار شد. احسان یارشاطر این مقالات ارزشمند را گردآوری کرد. من هم ترجمه‌ آنها را به عهده گرفتم که در قالب کتاب «ابوریحان بیرونی، نخستین مردم‌شناس»، منتشر شد. نگاه عمده‌ این دانشمندان به بیرونی از جنبه‌ شخصیت فردی و شخصیت علمی اوست. غلامحسین یوسفی شیفته‌ حقیقت‌جویی ابوریحان بیرونی شده است و می‌گوید بیرونی در آثار خود نشان داده که هرگز هیچ رویداد یا گزارشی را قبول نخواهد کرد، مگر اینکه خودش آن را بررسی کند و صحت و سقمش را بسنجد. او به‌راحتی گفته‌های راویان را نمی‌پذیرفت و از منابع دست‌دوم استفاده نمی‌کرد. بروس لارنس، استاد وقت دانشگاه دوک، می‌گوید بیرونی به خاطر ذهن دقیق ریاضی‌وار و تفکر بشاش و پویای تحلیلی خود نمی‌توانست جدا از اعداد و ارقام و بدون استفاده از واقعیت‌های دقیق چیزی را بپذیرد. فرانسوا روزنتال، استاد دانشگاه ییل، به این نکته‌ جالب اشاره می‌کند که بیرونی در مطالعات اجتماعی خود از روش‌شناسی تطبیقی استفاده کرده و مثل دانشمندی امروزی کوشیده تا مطالعاتش بر اساس روش و چارچوب مشخص علمی پیش برود. سرانجام یارشاطر در مقاله‌ آخر، با اتکا به گزارش دقیق ابوریحان بیرونی از فهرست پادشاهان هخامنشی و مقایسه‌ آن با فهرست ابن‌ عبری، دقت بیرونی را می‌ستاید و این فهرست را کم‌نظیر و حتی بی‌نظیر می‌‌داند.

 

عمده‌ این دانشمندان بعدها هم شخصیت ابوریحان را از ابعاد مختلف بررسی کردند. منتها بُعد انسان‌شناختی یا مردم‌شناختی یا مردم‌نگارانه‌ شخصیت علمی او کمتر مورد توجه قرار گرفته است. از میان دانشمندان ایرانی، علی بلوکباشی و یونس کرامتی به این وجه بیرونی توجه داشته‌اند. پیش از ایشان نیز برخی دانشمندان جهان اسلام به این امر توجه داشته‌اند. احمد اکبر در مقاله‌ مشهور خود به دنیای غرب، ابوریحان را نخستین مردم‌شناس معرفی کرد. حسن شعبانی، انسان‌شناس برجسته‌ تونسی، معتقد بود ابوریحان در آن زمانه به ابعاد بسیار امروزیِ انسان‌شناسی، مانند مسأله‌ زنان، اختلافات و تبعیض میان طبقات، مسائل زبان‌شناختی و مطالعات تطبیقی دین پرداخته است. یکی از استادان دانشگاه نیویورک، در نامه‌ای تأکید می‌کند که نباید در قرن نوزدهم و در میان دانشمندان غربی به دنبال بنیان‌گذار این رشته بود، بلکه بنیان‌گذار انسان‌شناسی دانشمندی ایرانی در هزار سال پیش است که به مانند یک نظام علمی امروزی به این رشته پرداخته است.

 

دانشمندان دیگری نیز به انسان‌شناسی و مردم‌شناسی بیرونی اشاره داشته‌اند، اما کارهای جدی در این زمینه معمولا بیشتر بر «تحقیق ماللهند» بیرونی تمرکز داشته‌اند و آن را کتابی جامع و تحقیقی ناب و بسیار پرمایه از مطالعات تطبیقی در حوزه‌ دین‌پژوهی دانسته‌اند. حتی جان والبریج معتقد است که انسان‌شناسی دین را بیرونی بنیان‌گذاری کرد؛ زیرا با ذهنیتی فارغ از تعصب، بدون پیش‌فرض و با استفاده از منابع دست اول و گزارشگران قابل‌اعتماد و بررسی گفته‌های آنان و منابع کار کرده است. همچنین پس از جمع‌آوری این اطلاعات آنها را تحلیل و با هم مقایسه کرده است. این همان چیزی است که امروز در روش‌شناسی مطالعات و روشهای مردم‌نگاری مورد استفاده است.

 

بیرونی هزار سال پیش از روش‌شناسی‌ علمی و امروزی ما برخوردار بوده است و آن را در آثار خود، به خصوص در «تحقیق ماللهند» در بررسی ادیان و فرهنگ‌ها و باورهای مختلف از عوام تا خواص به کار برده است. امیدوارم اندیشمندان، دانشجویان و کسانی که در حوزه‌ انسان‌شناسی، به ویژه انسان‌شناسی دین، فعالیت می‌کنند، از این بعد بیشتر به ابوریحان بیرونی بپردازند و این وجه شخصیت او را بیشتر تحلیل بکنند تا ما از این میراث بزرگ جهانی و بشری در حد مطلوب بهره ببریم و به ایرانی‌بودنمان افتخار کنیم.

 

 

منبع: روزنامه اطلاعات؛ دوشنبه 17 شهریورماه 1399

 

 

 

 

۱۱۸۸

ارسال نظر


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم اینجا کلیک کنید.

همدان - بنای آرامگاه بوعلی‌سینا - ساختمان اداری بنیاد بوعلی‌سینا

 ۹۸۸۱۳۸۲۶۳۲۵۰+ -  ۹۸۸۱۳۸۲۷۵۰۶۲+

info@buali.ir

برای دریافت پیامک‌های بهداشتی در زمینه طب سینوی، کلمه طب را به شماره ۳۰۰۰۱۸۱۹ ارسال کنید