مقالات

در اهمیت علوم عقلی؛ بالندگی فلسفه اسلامی و درآمیختن با فلسفه غربی

سیدمسعود رضوی  ۱۴۰۰/۰۸/۲۶
در اهمیت علوم عقلی؛ بالندگی فلسفه اسلامی و درآمیختن با فلسفه غربی
سیدمسعود رضوی

 

 

ایران بی‌تردید مهد علوم عقلی در جهان اسلام بوده و قریب به نود درصد حکمای مسلمان، دانایان ایران بوده‌اند. از ایرانشهری و فارابی و بوعلی و سهروردی، تا خواجه نصیر و ملاقطب شیرازی و علامه دوانی، تا دشتکی و میرداماد و میرفندرسکی و ملاصدرا و ملارجبعلی تبریزی، تا ملانعیمای طالقانی و حاج ملاهادی سبزواری و ملااحمد نراقی، تا جهانگیرخان قشقایی و میرزا ابوالحسن جلوه و میرزا مهدی آشتیانی و... و بالاخره تا آقا سیدکاظم عصار و فاضل تونی و آقا سید جلال‌الدین آشتیانی و آقا مهدی حائری یزدی و فلاطوری و شایگان و ...


این سلسله ارجمند، بر افروزندگان شمع عقل و فلسفه در این سرزمین بوده‌اند. اگر این جریان را در کلیت آن مورد توجه قرار دهیم، در دوران کهن متوجه تلافی دو فرهنگ می‌شویم. زمانی که «بیت الحکمه» به عنوان مرکز بین‌المللی گفتگوی فرهنگ‌ها در جهان اسلام آغاز به کارکرد، درک بهتری در قرن دوم هجری از علوم عقلی و تجربی و دینی سایر ملت‌ها و فرهنگ‌های بزرگ در آن روزگار پدیدار شد. به رغم موانع زبانی و فرهنگی و دشمنان اندیشه و هم‌اندیشی، نتیجه این تلاقی، درخشان و بی‌نظیر بود. به زودی ترجمه متون یونانی و سانسکریت و پهلوی و عبری و نسطوری و ... چنان غنایی به فرهنگ اسلامی بخشید که مرکزیت و قطب اصلی دانش و فرهنگ جهانی به خاورمیانه منتقل شد. حکمای بزرگ ایران در پیدایش و قوام این درخشش تمدنی سهم اول را داشتند. آنان موفق به ایجاد نحله‌ای جدید و بدیع از حکمت شدند. این نحله در بدو امر ماهیتی تألیفی و آمیخته داشت، اما به تدریج به فلسفه‌ای تحلیلی و بدیع اعتلا پیدا کرد و شایستگی عنوان ممتاز و متمایز «فلسفه اسلامی» یا «فلسفه جهان اسلام» را یافت.


از آن زمان، جدول برون فرهنگی جای خود را به جدل‌های درون‌فرهنگی داد. فلسفه اسلامی تناور شد و شاخه‌های متعدد و متفاوتی در زمین آن رویید. دامنه شروح و شرح شروح، با پرسش‌ها و نقد و کشف‌های عقلانی موجب پدید آمدن مکتب‌های متعدد شد. اوج این پدیده، در هنگامه تقریب فلسفه و کلام و عرفان، در دوران مابعد خواجه نصیر به پیدایش و گسترش حکمت متعالیه صدرالدین شیرازی انجامید. سیطره حکمت متعالیه اگرچه چشمگیر بود، اما مکتب‌های دیگر، به ویژه فلسفه مشاء نیز در کنار آن می‌بالید و قابل توجه بود تا آنجا که هیچ یک از این گرایشات تا این روزگار محو نشده و همچنان متداوم و محاط بر آموختگان هر یک از مکاتب مشاهده می‌شود.

 

اما یک تفاوت عمده، دوران ما را از قرون گذشته جدا و به دوره اول فلسفه در ایران و جهان اسلام نزدیک می‌کند. آن تفاوت، تأثیر عظیم فلسفه غرب بر ایران و اندیشه فلسفی حکمای مسلمان معاصر است. اگر در روزگار بیت‌الحکمه، فلسفه و علوم یونان از طریق ترجمه مجدد آثار نسطوریان، بر حکما تأثیر می‌نهاد، اینک بازخوانش فلسفه‌های یونانی، درک فلسفه‌های قرون وسطای مسیحی و بالاخره فلسفه‌های مابعد دکارت و کانت تا اگزیستانسیالیسم و فلسفه تحلیلی (انگلیسی ـ امریکایی) از طریق ترجمه یا از طریق قرائت اصل متون آنها بر جهان عقلی ما مؤثر واقع شده (و می‌شود!) بزرگ‌ترین لحظه‌های این تأثیر فلسفی سه مرتبه بوده است:


نخست در سال‌های مابعد 1300 که در نهایت و اوج خود انتشار کتاب «سیر حکمت در اروپا» به ترجمه و اقتباس مرحوم ذکاءالملک فروغی را سبب شد. در این زمان برخی رساله‌های کوتاه افلاطون و برخی آثار ارسطو (از جمله اخلاق نیکو ماخوس و ارغنون) ترجمه شد و از میان آثار فلسفی جدید نیز توجهی ویژه به دکارت (رساله گفتار در روش درست راه بردن عقل) قابل ملاحظه است. ترجمه «سیر حکمت در اروپا» از هر جهت جالب توجه و تأمل است، زیرا نگاهی نسبتاً دقیق و کلی بر انگاره‌ها و مکتب‌های مهم فلسفه از یونان تا دوره معاصر صورت گرفته و برای نخستین بار امکان درک دقیق‌تر این مکتب‌ها و آثار فلاسفه بزرگ غرب میسر شد. مهم‌تر از این، نخستین چالش در واژه‌پردازی و جعل اصطلاحات فلسفی با بهره‌گیری از امکانات فلسفه اسلامی و عرفان نظری امکان‌پذیر شد. تجربه موفق فروغی راهگشای همه آثار بعدی تا سال‌های اخیر بوده و با توجه به تسلط وی بر متون کلاسیک اسلامی و ادبیات فارسی، هنوز اصالت خود را حفظ کرده است. برخورد و جدل مکتوب سید جمال‌الدین اسدآبادی با ارنست رنان فیلسوف پوزیتیولیست فرانسوی از هر نظر شایسته دقت در احوال مسلمانان و حال و هوای اروپاییان است. علم و تلقی آنان از حیات دنیوی، تجلی عقلی و فلسفی یافته و این نوع معرفت برای مسلمانان تعارض و تشویش ایجاد می‌کند. برای جلوگیری از شکاف و تناقض، اسدآبادی مسایلی را مطرح می‌کند که شاید ارنست رنان اصلاً نتواند به درستی درک کند و از آن سر دربیاورد.


دومین مرتبه از تلاقی دو فرهنگ، مربوط به رشد فلسفه مادی و دیالکتیکی مارکسیسم (و عمدتاً انگاره لنینی ـ استالینی و روسی این مکتب) می‌شود. قهر سیاست و جبر ضرورت‌های اجتماعی، بسیاری از علمای ممتاز را وارد این بحث کرد و رساله‌های متعددی در نقد و تحلیل فلسفه مادی‌گرای کمونیستی نگاشته شد. اوج این نقدها را می‌توان در تلاش علامه فقید سیدمحمدحسین طباطبایی و شاگرد دانشورش مرتضی مطهری مورد توجه قرار داد. در کنار آن، البته آثاری نظیر «فیلسوف نماها» به قلم ‌آیت‌اله ناصر مکارم شیرازی نیز تلاشی در همان مسیر بود، اما توفیق و وسعت تأثیر «اصول فلسفه و روش رئالیسم» اثر علامه طباطبایی با پانوشت‌های بسیار مفصل مطهری با هیچ یک از آثار و تألیفات فلاسفه و عقلای مسلمان ایرانی قابل مقایسه نیست. این اثر هنوز هم مورد مطالعه قرار می‌گیرد و برای بسیاری از دانشجویان علاقه‌مند به فلسفه و فرهنگ اسلامی، مدخلی برای قرائت فلسفه‌های غربی و نقد فلسفه مارکسیستی به حساب می‌آید، ضمن آنکه تحریر مجدد و روانی برخی مسائل و مشکلات فلسفه اسلامی نیز در ضمن آن ـ به ویژه در حواشی مرحوم مطهری ـ قابل ملاحظه است. مشکل عمده این اثر، فقدان ارجاع به اصل متون و عدم تسلط مؤلف و محشی بر زبان‌های غربی بوده که باتوجه به محدودیت و مشکلات زمانی شاید ناگزیر بوده است.


دوران سوم در برخورد با فلسفه غرب ـ و حتی کلام نوین مسیحی و دین‌پژوهی و فلسفه دین معاصرـ در سال‌های پس از انقلاب و شاید پیش از آن آغاز شده و همچنان ادامه دارد. این دوران چند ویژگی دارد، از جمله: ترجمه‌های متعدد و دقیق‌تر از متون کلاسیک فلسفه غرب، تلفیق مسائل و پرسمان‌های فلسفه غرب با فرهنگ معاصر عقلی در ایران، تحصیل و پژوهش تعداد قابل توجهی از ایرانیان (و گروهی از مسلمانان) در دانشگاه‌های معتبر و آکادمی‌های غربی، گفتگو و تعامل فکری میلان فلاسفه و روشنفکران مسلمان با دانایان فلسفه و متفکران مغرب زمین، تألیف آثاری قابل توجه درباره فلسفه غرب، تفکیک فلسفه از کلام، پیدایش نحله‌های جدید و اثرگذار فلسفه (از جمله فلسفه دین، معرفت‌شناسی و...) نقد آثار کلاسیک فلسفه اسلامی، تصحیح و ترجمه و شرح آثار مهم فلاسفه مسلمان، وضع مجدد اصطلاحات فلسفه در زبان فارسی با عنایت به دانش‌هایی نظیر زبانشناسی و معناشناسی و ریشه‌شناسی (فقه‌اللغه) و بالاخره فهم و تأکید بر تمایز فلسفه (الهیات بالمعنی الاخص) و عقل محض از دین و عرفان و سایر منابع معرفت.


این جریان نوین، اگر چه به کندی تأثیرات خود را آشکار می‌سازد اما در طی فرایندی محتوم، مُهر خود را برجبین همه دانش‌ها و معرفت‌های معاصر و آینده در ایران خواهد زد. بی‌شک تأثیر آن بسیار وسیع و عظیم خواهد بود زیرا باتوجه به فضای ارتباطی جدید و رشد آموزش عمومی، هم فلسفه کلاسیک را مورد بازفهمی و نقدجدی قرار می‌دهد و هم مبنایی مجدد برای ایجاد فرهنگی هم ارز با فلسفه‌ها و اندیشه‌های دوران معاصر پدید خواهد آورد.


نهضت ترجمه جدید، تفاوتی اساسی با نهضت ترجمه قدیم دارد. اکنون انتشار کتاب‌ها و نشریات، حاصل اندیشه‌ها را به میان مردم و تعداد پرشماری از مخاطبان می‌کشاند و فضای اطلاعاتی گسترده همراه با آموزش عمومی و دانشگاهی نیز محیط مباحثه و نقد اندیشه‌ها را تا ریزترین دقایق استعلام می‌بخشد.


همان‌طور که گفتیم آغاز این جریان نو و ارجمند، به نخستین سال‌های بیداری در میانه دوره قجر باز می‌گردد. البته به کندی و آرام، اما پیوسته و متداوم. سیاست و التهاب‌های سال‌های بعد ـ شورش رژی و انقلاب عظیم مشروطیت ـ نه تنها مانع این تداوم نبود بلکه عطش درک مبانی فرهنگ نوین را افزایش داد. برای درک نخستین تلاش‌های ایرانیان در آشنایی با مبانی فلسفه غرب، عمدتاً به آثار مشاهیری همچون طالبوف و میرزاآقاخان کرمانی و میرزافتحعلی آخوندزاده و امثال ذلک استناد می‌شود، اما پیش از آن، ترجمه اثر معروف دکارت با تلاش یک مترجم علاقه‌مند ایرانی و مشورت و تشویق امیل برنه منشی وقت سفارت فرانسه در ایران (حدود سال‌های 1270 هجری قمری به بعد) تحقق یافت. این ترجمه تا آنجا بر ایرانیان مؤثر بود که کنت گوبینو در وصف ایرانیان اندیشمند (که او «آزاداندیشان» ایرانی می‌نامد) می‌نویسد که «این دستور کلی دکارت «چون فکر می‌کنم پس هستم» تأثیر زیادی در عالمان ایران داشته است.» وی سپس می‌افزاید که فصول پنجگانه کتاب «گفتار در روش» در این گروه «تأثیرات فوق‌العاده کرد.» و سپس به درستی و با ذکاوت درمی‌یابد که «البته این تأثیرات بی‌نتیجه نخواهد ماند.»


قضاوت گوبینو درست بود و در فهم سرآغازهای تلاش ایرانیان برای درک مبانی و اصول فلسفه غرب باید مورد توجه قرار گیرد. مترجم این کتاب ملااسحاق لاله‌زار (العازر) همدانی نامی بود که نام برگردان اثر دکارت (دیاکرت) را «تقریر در باب روش درست به کار بردن عقل» (یا حکمت ناصری) نهاده و در سال 1279 ه‌ق با کمک امیل برنه آن را منتشر کرد. مقدمه اسحاق همدانی بر این کتاب، می‌تواند به مثابه روزنی بر درک بدوی ایرانیان و علاقه‌مندان و متخصصان فلسفه اسلامی از فلسفه غرب در آن روزگار قلمداد شود. بنابراین جایگاه خاص این اثر را در تاریخ تحولات فکری و فلسفی ایران نباید نادیده و اندک انگاشت.


از آن زمان تا حال، وقایع و تحولات بسیاری در کشور ما رخ داده و عالم فکر و فلسفه مزین به گنجینه‌ها و ذخائر بسیار شده، اما راه تمام نشده و تازه پنجره‌ای بر درک و تعامل فلسفی با فلسفه غرب گشوده شده است. هر تحول عمیقی در همه شئون اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حتی اقتصادی، متأخر و منوط است بر تحولی فلسفی و عقلی. زیرا نگرش انسان نسبت به هستی، نسبت به طبیعت، نسبت به خود، نسبت به جامعه، نسبت به حق (در معنای فلسفی و سپس حقوقی) و بالاخره نسبت به حقیقت، وابسته به تحولی فلسفی و اعتلایی عقلانی است. این میل و این انگیزه در ایران کنونی به شکل گسترده‌ای وجود دارد، پس اگر ابعاد تأثیر آن را به صورت عامیانه و با هراس از نقد و دگرگونی سنت محک نزنیم و بلکه با توجه به غنای عظیم آن در فرایند گفت‌وگوهایی تمدنی به آزمون بگذاریم، امید به درخشش مجدد تمدن ایرانی، و بسترسازی برای حیاتی متوازن در عالی‌ترین سطوح فرهنگ معاصر، بی‌وجه و بی‌فرجام نخواهد بود.

 

 

 

منبع: روزنامه اطلاعات؛ چهارشنبه 26 آبان‌ماه 1400

 

 

 

 

۸۳۳

ارسال نظر


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم اینجا کلیک کنید.

همدان - بنای آرامگاه بوعلی‌سینا - ساختمان اداری بنیاد بوعلی‌سینا

 ۹۸۸۱۳۸۲۶۳۲۵۰+ -  ۹۸۸۱۳۸۲۷۵۰۶۲+

info@buali.ir

برای دریافت پیامک‌های بهداشتی در زمینه طب سینوی، کلمه طب را به شماره ۳۰۰۰۱۸۱۹ ارسال کنید