مقالات

براى شناخت ایران چه باید کرد؟

دکتر بهمن سرکاراتى  ۱۴۰۱/۰۹/۰۷
براى شناخت ایران چه باید کرد؟
دکتر بهمن سرکاراتى

 

 

ایران با فرهنگ غنى، تمدن دیرین و تاریخ درخشانش از روزگار باستان تا به امروز براى ایرانیان، سرزمین شگفتی‌‏ها بوده است. هرگاه توجه بیگانگان به جهت ضرورت‌هاى سیاسى نیز به شکوه و قدرت ایران جلب نمی‌‏شد، باز دلیل نیکوى دیگرى وجود داشت که آنان را ناگزیر می‌‏کرد با کنجکاوى و عنایت بدین سرزمین بنگرند. ایران خواه از لحاظ اصالت و دیرینگى فرهنگ و تمدنش، و شیوه‌‏هاى خاص کشورگشایى و جانداری‌‏اش، خواه از لحاظ شکوه و حشمت و احتشام دربار و دیوان‌هایش در ادوار تاریخى، و گذشته افسانه‌‏آمیزى که سرگذشت سلاله‌‏هاى پیشین آن را در بر گرفته بود، خواه از لحاظ اصالت و یکتایى جهان‌‏بینى دینى و آیینى و دیگر جنبه‌‏هاى مدنیت گسترده و تأثیرپردازش، سرزمینى بود که براى غیر ایرانیان همانند آن، حداقل در روزگار باستان، در هیچ کشور شرقى دیگر یافت نمی‌‏شد.

 

 باید توجه داشت که تنها قدرت سیاسى و جلوه‌‏هاى عین تمدن ایران نبود که مردمان دیگر را از یونانى و رومى گرفته تا تازى و فرنگى، پسند می‌‏افتاد و به شگفتى وامی‌‏داشت، بلکه از ایران جریان‌هاى فکرى، مایه‌‏ها و مضامین هنرى، رمزهاى اساطیرى و بازتاب‌هایى از باورهاى دینى و آیینى اسرارآمیز، نظیر آموزه‌‏هاى زردشتى، عقاید ثنوى مانى، مراسم و معتقدات رازآیین مهرى و در ادوار بعدى، جلوه‌‏هایى از ناب‌ترین، ژرف‌ترین وزیباترین احساسات غنایى و مذهبى، یعنى تصوف و عرفان ایرانى به غرب و کشورهاى دور و نزدیک راه می‌‏یافت که ذهن و دماغ مردمان آن کشورها از تأثر در برابر آنها ناگزیر بود.

 

 نخستین کسانى که به کنجکاوى و سپس به بررسى و تحقیق در باره تاریخ و فرهنگ ایرانى پرداختند، یونانیان بودند. سپس رومیان، آنگاه سُریانی‌ها، ارمنیان، اعراب و نهایتاً فرنگیان از انگلیسی‌‏ها و فرانسویان و آلمانیها گرفته تا محققان اسلاوى و اسکاندیناوى و ایتالیایى و مجارى و نهایتاً آمریکایی‌ها و ژاپنی‌ها در چند دهه گذشته. از این رو می‌‏توان گفت که از یک دیدگاه، آثار مؤلفان کلاسیک از هکاتئوس (Hecataeus)، هرودت و کتزیاس و گزنفون و پلوتارک گرفته تا استرابون، دریان، آگاثیاس و اووید (Ovid)، پلینى و دهها نویسنده دیگر هلنى و روسى و نیز اخبار مذکور در برخى از اسفار عهد عتیق، مانند کتاب اِستر و عزرا و دانیال نبى و… و نوشته‌‏هاى مورخان ارمنى چون: یزنیک، فاوستوس، بوزانداتچى (Buzandatsi)، الیشه (Elishe)، گریگورى، موسى داش‌خورانچى (Dashkorntsi) و دیگران، همچنین آثار بعضى از نویسندگان سریانى چون: یوسه بیوس (Eusebus) و صاحب تاریخ اده‌سا (Edessa) و ابن‌‏‌‏دلعیان و دهها ردیه‌نویس از آباى کلیسا، و نیز سفرنامه‌‏هاى سیاحان بودایى‌مذهب چینى و بالاخره آثار مؤلفان تازى چون جاحظ، ابن‌‏الندیم، مسعودى، ابن‌حوقل، مَقدسى و ابن‌اثیر و غیره و غیره، بخشى از پیشینه ایران‌‏شناسى به‌‏‌‏حساب می‌‏آیند.

 

 اما ایران‌‏شناسى در معناى اخص اصطلاح، یعنى تحقیق و تتبعات خاورشناسان فرنگى درباره ایران، از اواخر قرن هجدهم شروع می‌‏شود. شاید بتوان سال ۱۷۷۱ یعنى تاریخ انتشار ترجمه کتاب «اوستا» به دست آنکتیل دوپرون فرانسوى را نقطه آغاز ایران‌‏شناسى در اروپا شمرد. دست کم صدسال پیش از این تاریخ، جریان آشنایى برخى از فرهیختگان فرنگى با زبان و ادبیات ایران در اروپا آغاز شده بود. در سال۱۹۵۰ نخستین کتاب چاپى مربوط به ایران با عنوان لاتینى: Principatu Rigio Persarum توسط Brisson Barnabe در پاریس انتشار یافت. در سال ۱۶۳۴ اولین ترجمه گلستان سعدى به زبان فرانسه توسط بایر اندرو دو از چاپ درآمد. در سال ۱۶۳۹ نخستین دستور زبان فارسى به قلم محقق هلندى به نام لودا ویکوس ددین در لاهه به چاپ رسید و در سالهاى بعد سه دستور جامع زبان فارسى توسط جان گروس انگلیسى، منینسکی لهستانى، ژوزف انگدست فرانسوى در شهرهاى آکسفورد، وین و پاریس منتشر شد. در آغاز قرن هجدهم یکى از مفصل‌‏ترین تحقیقات عالمانه آن زمان درباره ادیان ایرانى (البته ادیان ایران باستان) توسط محقق مشهور انگلیسى، توماس هاید تحت عنوان «Historia Religions Veterum Persarum» در آکسفورد انتشار یافت.

 

 بدین ترتیب اگر سفرنامه‌‏هاى سفرا و جهانگردان اروپایى را نیز در نظر بگیریم، شاید بتوان گفت که از آغاز مطالعات ایرانى در غرب نزدیک به سیصد سال می‌‏گذرد. در طول این مدت، ایران‌‏شناسان غربى در سراسر اروپا براى شناختن و شناساندن جنبه‌‏هاى مختلف فرهنگ ایرانى، خدمات ارزنده‌‏اى انجام داده‌‏اند. تصحیح انتقادى متن اوستا با انتشار بیش از صد ترجمه کامل یا مختصر از آن کتاب، کشف رمز خطوط میخى و چاپ متون و ترجمه کتیبه‌‏هاى ایلامى، فارسى باستان، پارتى و ساسانى، ترجمه تقریباً همه نوشته‌‏هاى پهلوى زردشتى، نگارش چندگانه تاریخ مفصل ایران از روزگار مادها تا به امروز، کشف و بازخوانى متون بازمانده از چندین زبان ناشناخته‌ماندۀ ایرانى چون سُغدى، ختنى، آسى، خوارزمى و بلخى، پژوهش‌هاى مفصل درباره ادیان ایرانى از کیش زردشتى و زُروانى و مانوى، مهرى و مزدکى گرفته تا ملل و نحل و فرقه‌‏هاى مذهبى ایران عصر اسلامى، نگارش دستور و تدوین معتبرترین فرهنگ‌هاى ریشه‌شناختى براى چندین زبان ایرانى، اکتشافات باستان‌‏شناختى پر ارزش و تحقیق در باره سبکهاى معمارى و آثار هنرى ایران در ادوار مختلف، تصحیح انتقادى متن شاهنامه و ترجمه آن به چندین زبان زنده دیگر و تدوین فرهنگ بسامدى براى آن، انجام دادن صدها پژوهش ارزشمند درباره اساطیر، فرهنگ عامه و حماسه ملى ایران، انتشار متون مصحح صدها اثر منظوم و منثور فارسى، از مثنوى مولوى، آثار عطار و نظامى و سنایى و جامى و خیام گرفته تا چاپ و ترجمه رسائل ناصرخسرو و بیرونى و شیخ اشراق و خواجه نصیرالدین طوسى و غیره و غیره، گردآورى گویش‌هاى پراکنده ایرانى از فلات پامیر گرفته تا کردستان و آسیاى صغیر و ماوراى قفقاز، تألیف اولین تاریخ‌‏هاى ادبیات فارسى، تأسیس کرسی‌هاى تدریس زبان فارسى و ایران‌‏شناسى در اغلب دانشگاه‌هاى جهانى و بالاخره انتشار هزاران هزار کتاب و رساله و مقاله در باره جلوه‌‏هاى گوناگون فرهنگ و تمدن ایرانى که حتى اشاره کوتاه به انواع مضامین آنها نیز در اینجا میسر نیست، بخشى از نتایج خدمات ایران‌‏شناسان بوده و هست.

 

اهداف شرق‌‏شناسى

بدیهى است که همه آثار و استنتاجات ایران‌پژوهان فرنگى در همه زمینه‌‏ها به‌ویژه در حیطه فرهنگ ایران اسلامى، خالى از نقص و کاستى و گاهى به دور از اغراض و تعصبات ناهنجار نیست. به هر صورت ایران‌‏شناسى در غرب، ناگزیر بخشى از نهضت و گرایشى بوده و هست که Orientalism نامیده می‌‏شود. این شرق‌‏گرایى علاوه‌‏بر جنبه دانشگاهی‌‏اش، یک جنبه و صبغه سیاسى نیز داشته و دارد که در پى اهداف صرفاً اپیستمولوژیک (معرفت‌‏شناسى) نیست. اوریانتالیسم از این دیدگاه یک پدیده فرهنگى متشخص و یک نهاد متعین غربى است. یک سبک فکرى خاص و یک برداشت هدایت‌شدۀ ویژه است، برساختۀ غربیان که با شرق سر و کار دارند.

 

غرب از طریق ابداع و اشاعه و تبلیغ شرق‌‏شناسى، آگاهانه یا ناآگاهانه پدیده‌‏اى متمایز و محدوده جغرافیایى فرهنگى و نژادى جداگانه‌‏اى را ساخته و پرداخته است به نام «شرق» (Orient) که در نقطه مقابل غرب قرار دارد و این شرقِ شرق‌‏شناسى‌زده به غرب کمک کرده که خود را از نظر شکل و شخصیت و تجربه و حتى از نظر خصوصیات روانى و نژادى به صورت نقطه مقابل شرق، بینگارد و به تمایز و تشخص و برترى خود بیشتر مطمئن و معتقد شود. بیهوده نیست که در عرصه‌‏هاى علمى و ادبى مختلف، با اصطلاحات کلیشه‌‏شده‌‏اى چون: وجه و شیوه تولید آسیایى، روحیه شرقى، دربار و حرمهاى شرقى، کاهلى و بی‌‏رغبتى شرقى، قساوت و دیسپوتیسم شرقى برخورد می‌‏کنیم. انگار شرقیان از اهالى سیاره‌‏اى دیگرند و غربیان، این سفیدپوستان بلوند و عاقل و کامل، از سیاره‌‏اى دیگر!

 

این طرز تلقى نادرست حتى به حیطه ادبیات عام و رمان‌‏نویسى نیز نفوذ کرده است. من به چند نمونه آن به اختصار اشاره می‌‏کنم که عبارتند از: A Passage to India نوشته Forster، A Quiet American گراهام گرین، Trilogy معروفى که Anthony Byrges درباره کشور برمه نوشته The Chrysantemum and sword Pattems of Japanese که خانم Ruth Benedic درباره مردم ژاپن نگاشته، حتى بیوگرافی‌هاى به‌اصطلاح علمى استالین که تروتسکى و دیگران نوشته‌‏اند و مطابق برداشت نویسندگان آنها، انگار همه خشونت و بی‌‏رحمى و شقاوت استالین از آنجا ناشى می‌‏شده که نژاد شرقى داشته و خون گرجى در رگهایش جارى بوده است!

 

 اوریانتالیسم سیاسى صرفاً پایبند شناخت و شناساندن نیست، بلکه بلندمنشانه، پدرخوانده‌‏مآبانه و از منظر بلند باختر به خاور می‌‏نگرد و در پى آن است که به نظریه‌‏پردازی‌هاى خود درباره شرق اعتبار بخشد. می‌‏خواهد تعلیم دهد، اصلاح کند، حکم براند و در یک کلام این بخش از اوریانتالیسم هدفش تجدید ساختار دینى، اجتماعى و اقتصادى مشرق‌‏زمین، دستیابى به اقتدار و آمریت بر شرق است و ایجاد سلطه. بدیهى است که ایران‌‏شناسى در غرب نیز در برخى موارد از لطمۀ این آفت در امان نبوده و جاى تأسف است که در چند دهه اخیر، آفت دیگرى نیز دامنگیر برخى از رشته‌‏هاى ایران‌‏شناسى شده است و آن، کوشش و تمهید برنامه‌‏ریزى شده و هدفمند سازمان‌داده شده‌‏اى است از طرف یک نوع مافیاى فرهنگى سیاسى که در رأس آن، مؤسسات و اشخاصى قرار دارند که به یک قوم و نژاد خاص یک دولت غاصب وابستگى دارند.

 

 اعضاى این گروه تا سرحد امکان به غیرخودی‌ها مجال فعالیت‌هاى آکادمیک نمی‌‏دهند؛ کرسی‌هاى ایران‌‏شناسى را هر کجا که بتوانند، به افراد معینى واگذار می‌‏کنند؛ در انتخاب هیأت‌هاى رئیسه انجمن‌‏هاى شرق‌‏شناسى و ایران‌‏شناسى دخالت آشکار می‌‏کنند؛ از اشخاص نه چندان پرمایه در گوشه و کنار جهان، بت و بتواره می‌‏سازند؛ برخى از ایران‌‏شناسان فرزانه مستقل‌‏اندیش را به گرایش‌هاى فاشیستى متهم می‌‏کنند (نمونه‌‏هایش: ژرژ دومزیل، ویکاندر، آیلرز و دهها نویسنده دیگر که به ایران‌دوستى مشهور بودند)! بر اثر مساعى غرض‌‏آلوده این محافل است که امروزه بسیارى از واقعیت‌هاى مربوط به فرهنگ ایران مسخ و تحریف می‌‏شود؛ مثلاً پیشینه ایرانى کیشهاى غنوسى که امر تقریباً غیرقابل انکارى است، یکسره انکار می‌‏شود و آثار پر ارزش محققان معتبر در این زمینه چون: بوسه، رایزن اشتاین و ویدنگرن مردود قلمداد می‌‏گردد و یا عناصر ایرانى آیین مانوى علی‌‏رغم وجود شواهد معتبر در متون کهن، مورد تردید واقع می‌‏شوند و کوشش به عمل می‌‏آید تا مانویت به عنوان یک فرقه ضالۀ یهودى، مسیحى صرف معرفى شود. بر اثر ترفندبازی‌هاى عالمانه‌نماى گروهى از اعضاى این باند فرهنگى در برابر تهاجم فرهنگى بیگانه تقویت گردد.

 

 سیاستى بود که در دو کنگره آخر «مطالعات مِهرى»، از بسیارى از محققان معروف در این زمینه دعوت به عمل نیامد و کوشش شد که با توسل به هر وسیله ممکن، اصل و منشأ ایرانى آیین مهرپرستى غربى نفى شود و نیز سهم جهان‌‏بینى ایرانى در تکوین مذاهب تلفیقى در آسیاى صغیر، سوریه و روم، امرى صورى و کم‌‏اهمیت جلوه داده شود. با تشویق و سرمایه این محافل است که هر روز در اروپا و آمریکا کتاب‌ها و مقالاتى چاپ می‌‏شود که در آنها تأثیر بنیادهاى دینى ایران بر روى برخى از پنداشت‌هاى مذهبى یهودى و مسیحى (مثلا در زمینه معتقدات مربوط به ملائکه، مسأله شر و اهریمن و باورهاى مربوط به رستاخیز و احوالات قیامت) که مسائل تقریباً ثابت‌‏شده‌‏اى هستند، به‌شدت تکذیب می‌‏شود.

 

وجود چنین شرایط و نیز دلایل متعدد دیگر از جمله پراکندگى و بی‌‏سامانى مطالعات ایرانى بود که سبب شد «بنیاد ایران‌‏شناسى» در ایران تأسیس شود و از وظایف مهم آن عبارت است از: برنامه‌‏ریزى براى بالا بردن سطح آگاهى مردم از پیشینه تاریخى تمدن و فرهنگ ایرانى، تقویت احساس میهن‌‏دوستى و آرمان‌‏خواهى در جامعه و تحکیم ارکان هویت ملى. وظیفه دیگر، فراهم آوردن تمهیدات لازم است براى هماهنگ کردن و سامان‌‏مند ساختن پژوهش‌هاى ایران‌‏شناختى و نظارت منتقدانه بر گرایش‌ها و جریاناتى که در ایران و خارج از ایران در این زمینه به‌‏وجود می‌‏آید و کوشش براى شناختن سره از ناسره در مطالعات ایرانى و معرفى انحرافات و کجروی‌ها در این حیطه، تا از این رهگذر، از مسخ و زشت‌‏نمایى جلوه‌‏هاى فرهنگ ایرانى جلوگیرى شود.

 

راه‌هاى ایران‌‏شناسى

اینک باید دید براى رسیدن به این اهداف چه باید کرد؟ به عبارتى دیگر، ایران را در ایران چگونه باید شناخت؟ بدیهی‌‏ترین شرط لازم براى شناخت ایران، دوست‌داشتن ایران است. دوست داشتن ایران بدین معنى نیست که علاقه ما به میهنمان از حد تشخیص و تعقل و تعادل بگذرد و به تعقیب ناستوده و شعوبی‌‏گرى نامعقول آلوده شود و دوستى ما به خودباختگى و شیدایى بدل گردد و خداى ناکرده مانند برخى از عالم‌‏نمایان ناآگاه در برخى از سرزمین‌هاى تازه استقلال‌یافته در قفقاز، آسیاى میانه و خاور نزدیک از تفریط ناهنجار مستشرقان غربى گریخته، دچار افراط ناهنجارتر نژادپرستى و ملی‌‏گرایى شویم. دوست داشتن ایران یعنى حرمت این مرز و بوم کهن و مردم آن را نگه‌‏داشتن، گذشته خود را خوار نشمردن، میراث خود را از بین نبردن، و زبان فارسى را که از ارکان هویت ملى است، به الفاظ بیگانه نیالودن. دوست داشتن ایران، یعنى از مرزهاى میهن خود در برابر ترکتازى دشمنان دفاع کردن و از آن مهمتر، از مرزهاى ذهن و جان خود و ذهن و جان فرزندانمان در برابر تهاجمهاى فرهنگى محافظت کردن. دوست داشتن ایران، یعنى دل به مهر ایرانیان باختن و خود را به زى تازى و فرنگى در نیاوردن، نام پسران خود را اسکندر و تیمور و اوکتاى و چنگیز ننهادن. دوست داشتن ایران، یعنى آزرم نیاکان خود را نگه داشتن، یادشان را به ننگ نیالودن. اجدادمان را که پیش از ظهور دین مبین اسلام ناگزیر نمی‌‏توانستند مسلمان باشند، با الفاظ زشت «عجم» و «زندیق» و «گبر» و «مجوس» دشنام ندادن، چهرۀ همه پهلوانان و سالاران و شهریاران پیشین را مسخ نکردن تا به حدى که انگار در این دیار در گذشته هیچ مرد یا هیچ زن شایسته‌‏اى نمی‌‏زیسته، نه آرشى بوده، نه کاوه‌‏اى، نه فریدونى، نه کیخسروى، نه تهمتن و رستم دستانى که مولانا نامش را همراه با امیر مؤمنان شیر خدا آورده است.

 

ایران‌‏شناسى یعنى اکنون ایران را به گذشته آن پیوند دادن. فاش بگویم هر قومى که عمداً یا غیرعمد از گذشته خود ببرد، سزاواری‌هاى گذشتگان خود را انکار کند، از نازیدن به هویت دینى و ملى خود ابا کند، به اجبار محکوم به نابودى است. تندروترین بلشویک‌هاى انقلابى نیز حرمت تاریخ ملت روس را نگه داشتند، افسوس که برخى از شایسته‌‏ترین اشخاص از تاریخ گذشتۀ خود نیز تبرى می‌‏جویند. شناخت ایران اگر با مهر به ایران توأم نباشد، جز دژآگاهى چیزى به بار نخواهد آورد. چنان‌که در سایه چنین شناخت نادرست عارى از مهر وطن است که آن یکى کوشیده تا ثابت کند که مثلا «نوروز» یک جشن ایرانى نیست یا بخشى از حماسه ملى ایران اقتباسى از افسانه‌‏هاى یونانى است .

 

آن دیگرى بی‌‏بهره از کمترین آگاهى از اساطیر ایران سخنرانى کرده که ضحاک، این زشت نماد بیدادگرى و جبارى که مغز جوانان این مرز و بوم را خورشت ماران رُسته از دوشش می‌‏کرد، درواقع یک مصلح نیمه‌کمونیست بوده که می‌‏خواسته نظام طبقاتى را در ایران براندازد و فردوسى چهره او را مسخ کرده و در مقابل، کاوه آهنگر این نجیب‌‏ترین شخصیت در سراسر حماسه ملى ایران که علیه ستم و بیداد قیام کرد، کسى بود شبیه شعبان بی‌‏مخ زمانۀ ما!

 

در سایه چنین شناخت عارى از مهر و آزرم است که آن یکى، حافظ را میخواره‌‏اى لاابالى و بی‌‏دین که اتفاقاً آواز خوش داشته و مطربى می‌‏دانسته، معرفى می‌‏کند و آن بلا را بر سر دیوانش می‌‏آورد و آن دیگرى که سراسر ادب غنایى باارزش ایران را ادبیات مذکر انگاشته، در باره پاک‌ترین نوع همدلى و همنوایى دو شخص عارف وارسته، یعنى مولوى و شمس، با مددگیرى از ذهن بیمار خود، آن یاوه‌‏هاى شرم‌‏آور را می‌‏نویسد و آن دیگرى، زیباترین جلوه‌‏هاى جان مشتاق بشرى، یعنى عرفان ایرانى را چیزى جز نشخوار بنگ‌‏آلودۀ آموزه‌‏هاى نوافلاطونى نمی‌‏انگارد!

 

در گذشته نیز ایران چند تن از این‌گونه فرزندان ناسپاس داشته، مگر نبود آن وزیر مفلوک دیار آل‌بویه که می‌‏گفت: «به آینه نمی‌‏نگرم تا چهره کریه یک عجم را نبینم»؟ او مرد، چنگ و دندانش فرو ریخت، اما ایران و شکوه تاریخ و فرهنگ آن خواهد ماند.

 

گام دوم در راه رسیدن به شناخت ایران، تعیین مرزهاى قلمرو فرهنگى ایران است. از نظر تاریخى مرزهاى ایران از سرحدات کنونى کشور ایران فراتر می‌‏رود و گسترۀ جغرافیایى پهناورى را در غرب آسیا در بر می‌‏گیرد که وسعت آن چندبرابر وسعت ایران کنونى بوده است و محققان گاه از آن با نام «ایران بزرگ» یاد می‌‏کنند. منظور از ایران بزرگ، همه سرزمین‌هایى است که از دیرباز تا امروز، همه تیره‌‏هاى ایرانى نژاد و ایرانی‌‏زبان در آن می‌‏زیسته‌‏اند و می‌‏زیند. سرحدات این کشور بزرگ در شرق تا آن سوى مرزهاى شرقى افغانستان و فلات پامیر و دشتهاى فرغانه می‌‏رسد. در غرب علاوه‌ بر بخشى از بین‌‏النهرین و آسیاى صغیر و قفقاز، کرانه‌‏هاى دریاى سیاه و دشتهاى جنوب روسیه را در بر می‌‏گیرد و در شمال از ماوراءالنهر فراتر رفته، تا آن سوى سیردریا و سواحل دریاچه آرال را شامل می‌‏شود. تاریخ این سرزمین‌ها و فرهنگ و زبان مردم آنها در ادوار مختلف با تاریخ ایران و فرهنگ و تمدن مردم ایران پیوند نزدیک داشته و دارد. فرهنگ ایرانى از این ایالات و کشورهاى دور و نزدیک فراتر رفته و به سرزمین‌هاى دورترى راه یافته و از این روست که مرزهاى قلمرو فرهنگى ایران بسى دورتر از سرحدات یادشده در بالاست.

 

یکى از ویژگی‌هاى بارز تمدن ایرانى، دارا بودن توان بسط و گسترش و برخوردارى آن از قدرت نفوذ و تأثیرپردازى است. فرهنگ ایرانى نظیر چهار فرهنگ هلنى، رومى، مسیحى و اسلامى، از یک دیدگاه جنبه جهانى دارد و یادگارها و نشانه‌‏هاى نفوذ و رواج فرهنگ ایرانى به صور مختلف در هر چهارسوى گیتى به جاى مانده است. به صورت تأثیرپردازى جهان‌بینى و باورهاى دینى ایران باستان از چین گرفته تا روم، از هند گرفته تا اسکاندیناوى و بریتانیا و شمال آفریقا؛ به صورت انتشار موتیف‌هاى هنر و تأثیر سبک معمارى ایران دوران اشکانى و ساسانى از ارمنستان و آناتولى گرفته تا بالکان و قلب اروپا و هر جا که معابد و کلیساهاى گنبددار در آنجاها ساخته شده است؛ به صورت پراکندگى و گویش‌هاى ایرانى از مرزهاى ایران و پاکستان گرفته تا ماوراى قفقاز و ترکیه و مجارستان؛ به صورت بناهاى یادبود و سنگ‌‏نگاره‌‏ها و تندیس‌ها و کتیبه‌‏ها از کنار رود نیل گرفته تا ساحل دریاچه وان و کشورهاى بالکان و مجارستان.

 

به این ترتیب اگر بخواهیم از منظر جغرافیاى تاریخى به موضوعات ایران‌‏شناسى بنگریم، باید زمینه‌‏هاى پژوهشى زیر را در مد نظر داشته باشیم:

 

۱. کاوش‌هاى باستان‌‏شناسى براى شناسایى آثار بازمانده از ادوار ماقبل تاریخ.

 

۲.  تاریخ و تمدن ایلامى در خوزستان و فارس از هزاره سوم پ.م تا فرارسیدن آریاها به این سرزمین.

 

۳. تاریخ و جلوه‌‏هاى گوناگون تمدن ایرانى در عهد مادها، هخامنشیان، سلوکیها، اشکانیان و ساسانیان و نیز دولت‌هاى ایرانى در عصر اسلام از قرن دوم هجرى تا امروز.

 

۴. تمدن، هنر و زبان‌هاى سکایى که از کناره استپ‌هاى سیبرى تا کابل و شمال غرب هند و ختن رایج بوده.

 

۵. تاریخ تمدن‌هاى ایرانى، هیاطله و کوشانیان در بلخ و تخارستان و ماوراءالنهر و نیز بررسی‌هاى باستان‌‏شناختى و شناسایى هنر هند و بلخى و کوشانى در افغانستان.

 

۶. سرگذشت تاریخى تیره‌‏هاى مختلف ایرانى نظیر سغدیان، خوارزمیان، اوسِت‌‏ها، آلان‌ها، کردها و بلوچ‌ها و دیگران.

 

۷. تاریخ دولت‌هاى نیمه‌ایرانى در آسیاى صغیر (کاپادوکیه، نبطس، کوماژن و…) و نیز تاریخ سلاجقه روم و بررسى جهات گوناگون نفوذ فرهنگ ایرانى در آناتولى در اعصار اسلامى.

 

۸. تاریخ دولت‌هاى اسلامى در هند و بررسى علل نفوذ و رواج زبان و تمدن ایرانى در شبه‌قاره.

 

۹. تحقیق در باره گسترش فرهنگ و آیین و زبان‌هاى ایرانى در ارمنستان و گرجستان و ارّان (جمهورى آذربایجان(.

 

۱۰. تحقیق درباره روابط سیاسى و فرهنگى ایران و یونان، ایران و روم، ایران و اعراب و ایران و ممالک فرنگى.

 

۱۱. پژوهش در باره بسط فرهنگ ایرانى در میان اقوام مختلف ترک‌نژاد از سده پنجم میلادى تا امروز.

 

۱۲. تحقیق درباره دولت‌هاى محلى ایران (نظیر چغانیان، دیلمیان، باوندیان، سالاریان، شروانشاهان، شدادیان و(…

 

اما قلمرو ایران‌‏شناسى از لحاظ موضوعى شامل بررسى همه مظاهر و جلوه‌‏هاى بی‌‏شمار فرهنگ و تمدن ایرانى می‌‏شود که اینجا به اهم آنها فقط اشاره می‌‏کنم:

 

۱. زبان‌ها و گویش‌هاى ایرانى در دوره باستان (فُرس قدیم، اوستایى، مادى و سکایى)، دوره میانه (فارسى میانه، پهلوى، اشکانى، سُغدى، سکایى، بلخى) و دوره جدید (زبان فارسى، خوارزمى، کردى، پشتو، آسى، بلوچى، طبرى و گویش‌هاى بی‌‏شمار ایرانى(.

 

۲. ادبیات ایران، شامل ادبیات فارسى، ادبیات ادوار باستانى، سغدى، پارتى، ختنى، کردى و غیره و نیز تحقیق درباره نفوذ زبان شعر و ادب فارسى در کشورهاى آسیاى صغیر، قفقاز، شبه‌قاره هند و کشورهاى آسیاى میانه.

 

۳. دینهاى ایرانى، شامل آیین زردشتى، زُروانى، مانوى، مزدکى، مهرى و فرق شیعه.

 

۴. اساطیر، حماسه و رشته‌‏هاى مختلف فرهنگ عامه ایرانى.

 

۵. تصوف و عرفان ایرانى اسلامى.

 

۶. تأثیرپردازى جهان‌‏بینى، آیین‌ها، رسوم و معتقدات ایرانى بر روى فرهنگ ملل دیگر (سهم باورهاى ایرانى در پیدایش مذاهب گنوسى، تأثیر معتقدات دینى ایران بر روى سایر ادیان، اهمیت عناصر ایرانى در تکوین کیش‌هاى هم‌آمیغ در دوره هلنیستى، گسترش مانویت و راز آیین مهرى در اروپا و غیره(

 

۷. تأثیر زبان‌ها و ادبیات ایرانى و فارسى بر زبان و ادبیات مردمان دیگر (شامل بررسى لغات دخیل ایرانى در زبان‌هاى آرامى، ارمنى، گرجى، زبان‌هاى نینو اوگرى، اردو و زبان‌هاى هندى و ترکى و عربى؛ تأثیر شاهنامه در تکوین حماسه‌‏هاى اسلاوى و آسیاى مرکزى؛ تأثیر ادبیات غنایى ایرانیان در شیوه‌‏هاى غزل‌‏سرایى به زبان‌هاى اردو و ترکى، بسط دامنه تصوف و ادبیات عرفانى ایران در هند و آسیاى صغیر و(…

 

۸. هنرهاى ایرانى، شامل سنگ‌‏نگاره‌‏ها، معمارى، نقاشى، کاشى سازى، منبت‌‏کارى، فلزنگارى، فرشبافى و سایر صنایع ظریف، همچنین تحقیق درباره چگونگى گسترش و رواج موتیف‌هاى هنرى ایران از جنوب روسیه گرفته تا کرانه‌‏هاى رود راین و دانوب و از قفقازگرفته تا هند و شرق دور.

 

۹. علوم و فنون و سنتها و رسوم ایرانى (شامل قنات‌‏کشى، باغهاى ایرانى، معمارى مذهبى، جواهرات، سوارکارى، چوگان، بازدارى، لشکرآرایى، رزم‌‏افزارها و آداب حرب، نجوم، ریاضى، طب، صیدنه و غیره(

 

۱۰. جغرافیاى تاریخى ایران از قدیم‌‏ترین ایام تا امروز

 

شرایط و وسایل و امکانات ضرورى دیگر براى پیشبرد اهداف بنیاد ایران‌‏شناسى عبارتند از:

 

۱. تهیه و گردآورى و سپس تنظیم و دسته‌‏بندى رایانه‌‏اى اسناد و آثار و منابع فرهنگ ایرانى (چه به صورت اصلى و چه به صورت نسخه‌‏هاى عکسى و میکروفیلم و…) که از روزگار باستان تا امروز به زبان‌هاى یونانى، لاتینى، آرامى، ارمنى و چینى و غیره در قدیم و به زبان‌هاى مختلف اروپایى در دو سه قرن اخیر نگاشته شده‌‏اند.

 

۲. تأسیس دارالترجمه مجهز و تربیت پژوهشگر آشنا به این زبان‌ها براى ترجمه این آثار از زبان اصلى به زبان فارسى.

 

۳. جمع‌‏آورى اخبار و آگاهی‌هاى علمى و تأسیس بانک اطلاعات و تألیف کتابنامه‌‏هاى جداگانه براى موضوعات مختلف مطالعات ایرانى.

 

۴. تأسیس موزه‌‏هاى اختصاصى براى استفاده دانش‌‏پژوهان وعلاقه‌‏مندان به آثار هنرى و فرهنگى ایران.

 

۵. ایجاد دوره‌‏هاى دکترى در رشته ایران‌‏شناسى.

 

۶. جمع‌‏آورى افسانه‌‏ها، آوازها، ادبیات شفاهى و فولکلوریک نواحى مختلف ایران.

 

۷. برقرارى ارتباطات دانشگاهى بین ایران‌‏شناسى و دانشگاه‌ها و مراکز پژوهش‌هاى ایرانى در خارج.

 

۸. تشکیل انجمن بین‌‏المللى ایران‌‏شناسان.

 

۹. انتشار آثار علمى و کتاب‌هاى تخصصى و نشریات ادوارى در زمینه‌‏هاى مختلف ایران‌‏شناسى و چندین اقدام اساسى و بنیادین براى ایجاد یک نهضت ملى براى اهتمام عموم مردم به شناخت فرهنگ ایران.

 

منبع: روزنامه اطلاعات؛ دوشنبه ۷ آذر ۱۴۰۱

 

 

 

 

۱۳۸۰

ارسال نظر


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم اینجا کلیک کنید.

همدان - بنای آرامگاه بوعلی‌سینا - ساختمان اداری بنیاد بوعلی‌سینا

 ۹۸۸۱۳۸۲۶۳۲۵۰+ -  ۹۸۸۱۳۸۲۷۵۰۶۲+

info@buali.ir

برای دریافت پیامک‌های بهداشتی در زمینه طب سینوی، کلمه طب را به شماره ۳۰۰۰۱۸۱۹ ارسال کنید